
«دوآلیزم»
دیگر نه خودکُشی میکنم
نه خود زنی
مردّدم مثل همه گودال پر کنم
یا بسوزم چنان در تابوت
که بسازم دود
شاید که آتش بگیرد
بهرامِ تازهای در گور و
جهان از چنگ این دو شیرِ وحشی رها شود
دیگر نه راست کارگر است
نه چپ در کارخانه دستاندرکار
خدایی که ساختهاند کاری نیست
حالا که مرگ
مثل سربازی اجباریست
و مرد
با هیچ حوّایی نمیشود آدم
چگونه میتوان گونه سنگ کرد
مقابل مشتی که از دهان میشود پرتاب؟
دیگر نه میشود اشک را زینتِ مژگان کرد
نه پشت میلهها زندانی
آدمها دو دست دارند
دو دسته نیستند
برخی که مردهاند بین ما هستند
آنها که زندهاند مردهاند
بر سنگِ گردِ چشمها گوری نشسته تاریک
گور نمیکند دیگر کسی برای کسی
بیل دستِ خودمان است
از کتاب مادرد
اثر علی عبدالرضایی