تشکیل شوراهای مقاومت محلی و پارتیزان‌های ایران‌بان (بیانیه‌ی چهارم) _ علی عبدالرضایی

از آن‌جایی که بسیاری به ما اطلاع داده‌اند به دلیل سرعت کم اینترنت نتوانسته‌اند بیانیه‌های علی عبدالرضایی را بشنوند، آن‌ها را پیاده کرده‌ایم، متن حاضر مربوط‌ست به چهارمین فایل صوتی عبدالرضایی درباره‌ی نحوه‌ی مقابله با مزدوران خامنه‌ای در تظاهرات خیابانی.

 

خبر خوب این است که در چند شهر، شوراهای مقاوت و کمیته‌های مبارزه تشکیل شده‌ و ایده‌ی پارتیزان‌های ایران‌بان شکل گرفته است؛ خیلی از کسانی که پیش‌تر با ما به عنوان پارتیزان‌های فرهنگی کار می‌کردند، این روزها تحت نام پارتیزان‌های ایران‌بان فعالیت می‌کنند. گرچه در درگیری قهدریجان، عزیزانی چون “محمد ابراهیمی” را از دست دادیم اما همه‌چیز دارد به درستی پیش می‌رود و افراد زیادی پی‌گیر این ایده شده‌اند. اگر مقاومت کنیم به زودی بخشی از سربازانی که در بدنه‌ی سپاه هستند به ما می‌پیوندند. نیروی هوایی ارتش نیز تمایل بسیاری دارد که به مردم ملحق شود، ما باید بدانیم که با حکومتی اشغال‌گر در حال جنگ هستیم، حکومتی که ایرانی نیست و تفکر ملی ندارد؛ ما نمی‌توانیم با اشغال‌گران تعامل کنیم، بنابراین چاره‌ای جز جنگ پارتیزانی باقی نمی‌ماند. اما اول باید درک کنیم که معنای جنگ پارتیزانی چیست؛ پارتیزان عضوی از یک گروه مسلح است که به صورت محلی عمل می‌کند و با استفاده از تاکتیک‌های جنگ نامنظم، به مبارزه با نیروی اشغال‌گر می‌پردازد. اگر تفنگ نداریم، باید از چاقو و کوکتل‌مولوتف استفاده کنیم؛ باید این موضوع را درک کنیم که سی‌وهشت سال است اسیر نیرویی اشغال‌گر هستیم، ایرانی‌ها در طول تاریخ به اندازه‌ی این سی‌و‌هشت سال متحمل چنین چپاول و غارتی نشده‌اند، خسارت‌هایی که حکومت مادرسیدها به ایران زده‌ است، حتی با خسارت‌های دوران حمله‌ی مغول، بربر و تاتار قابل قیاس نیست. سی‌وهشت سال است تحت سیطره‌ی حکومتی هستیم که هیچ‌گونه مسئولیت ملی ندارد و تمام اموال ما را صرف یک ایدئولوژی منحط کرده‌ست. ما قربانی ایده‌های یک مُلا به اسم “محقق کرکی” هستیم، او پانصد سال پیش از جبل‌عامل لبنان بنا به دعوت اولین شاه صفوی وارد ایران شد؛ این مُلا‌ها شاگرد یا به قول خودشان تلامیذ همان ملای کرکی هستند، در اصل مشتی اشغال‌گر مذهبی ایران را محاصره کرده‌اند؛ پس در مواجهه با دیکتاتوری خامنه‌ای باید رویکردی پارتیزانی داشته باشیم. پارتیزان‌ها به دو دسته‌ی “پارتیزان‌های فرهنگی” و “پارتیزان‌های ایران‌بان” تقسیم می‌شوند و همان‌طور که می‌دانیم سپاه، تمام کارهایش را با سربازها و بسیجی‌ها انجام می‌دهد؛ بسیجی‌ها نیز به دو دسته تقسیم می‌شوند: “بسیجی‌های کهنه‌کار” و “بسیجی‌های نوجوان”، پارتیزان‌های فرهنگی باید سعی کنند بر خانواده‌های بسیجی‌های نوجوان تاثیر بگذارند و آن‌ها را از عواقب کارشان آگاه کنند و بترسانند. پارتیزان‌های ایران‌بان هم باید چنان هراس ایجاد کنند که هیچ بسیجی یا پاسداری نتواند به تنهایی و بدون محافظ از جایی عبور کند، باید طوری عمل کنیم که در درگیری‌های خیابانی، بسیجی‌ها به جای مردم نقاب بزنند؛ حتی می‌توانیم به اموال‌شان آسیب بزنیم. در کل کارهای زیادی می‌توان انجام داد و شوراهای امنیت محلی با توجه به شناختی که دارند، باید تصمیم بگیرند که چگونه آن‌ها را دچار ترس کنند. باید فلشی را که سمت‌ ما نشانه گرفته‌اند به طرف خودشان برگردانیم، پس به دو صورت با بسیجیان برخورد می‌کنیم و در عین‌حال نباید به آن‌هایی که درگیر نزاع‌های خیابانی می‌شوند و به ما زخم می‌زنند، رحم کنیم. این دسته از بسیجی‌ها باید شناسایی شوند و در دام پارتیزان‌های ایران‌بان بیفتند و کاری کنیم که بفهمند با کسی شوخی نداریم و این بار در ازای هر خونی که ریخته می‌شود باید تاوان پس بدهند و بدانند که این قیام با عشوه‌های گاندی‌وار به نتیجه نمی‌رسد، باید همه درک کنند که در جنگ و مبارزه‌ علیه نیروی مزدور و اشغال‌گرند. از طرفی هراس به دل‌تان راه ندهید و نگویید که دارند ما را می‌کشند، زیرا ما با بربر‌ها طرف هستیم و بربرها حرف حساب حالی‌شان نمی‌شود و تا بخواهیم به جماعت بربر بفهمانیم تا به اشتباه خود پی ببرند، یک قرن طول می‌کشد. اصلن اگر قرار بود بفهمند، در طول این سی‌و‌هشت سال فهمیده بودند، که البته این عدم فهم نیز دلیل دارد. همان‌طور که می‌دانید کار اقتصادی و بیزینس و اختلاس باعث شده که نیروی رزمی سپاه پاسداران به تحلیل برود و انگیزه‌ی مبارزه نداشته باشد؛ این نیروهایی که در خیابان‌ها دیده می‌شوند اغلب سرباز هستند، سربازهایی که برای سپری کردن خدمت نظام وظیفه مجبورند در سپاه باشند. آن‌ها در واقع از پوست و گوشت و استخوان ما هستند؛ می‌توانند ترک خدمت کرده و یا در سیستم اداری سپاه اختلال ایجاد کنند و سرانِ پاسدارهای مزدور را به پارتیزان‌های ایران‌بان معرفی بکنند تا برای‌شان پرونده‌ی مواجهه تشکیل بشود. سی‌وهشت سال است که سپاه قدرتمندترین نیروی ملی ایران (ارتش) را تحقیر می‌کند، باید این بهانه را به ارتش بدهیم که از ما و خودش دفاع کند، پس جای شعار‌های انحرافی و ارتجاعی که جز شقه‌شقه کردن قیام هدف دیگری ندارد، شعارهایی بدهیم و از ارتش کمک بخواهیم. باید حواس‌مان باشد، این طور نباشد که خودمان را از شر دیکتاتوری بیگانه نجات دهیم و در چنگ دیکتاتوری خانگی بیفتیم، شاه و فقیه هر دو به قدر کافی در ایران خراب‌کاری کرده‌اند. گویا بخشی از ارتش بسیار تمایل دارد که با مردم همراه شود، پس کاری کنیم که این همراهی و همکاری زودتر و به‌طور کامل اتفاق بیفتد. پارتیزان‌های ایران‌بان باید هرچه سریع‌تر مزدورهای قوه‌ی قضاییه و سپاهی را شناسایی کنند، نباید مانند جنبش سبز به آن‌ها فرصت دهیم، کار پارتیزانی بسیار کم هزینه‌تر از سینه سپر کردن در خیابان است، پس هرچه زودتر کمیته‌های محلی را تشکیل دهید؛ زیرا وجود کمیته‌های محلی باعث می‌شود که بعد از انقلاب، مملکت ما دوباره ملاخور و شاه‌خور نشود. خوشبختانه شورای مقاوت و شورای امنیت در چند شهر تشکیل شده و به‌زودی فراگیر می‌شود. باید بیش‌تر از حربه‌ی اعتصاب استفاده کنیم و علاوه بر آن از راه‌کارهایی که به نظر مفید می‌رسد، غافل نشویم. چند روز از قیام می‌گذرد، آن‌ها به‌شدت ترسیده‌اند و بعضی‌ از روشنفکرمآب‌ها را به عنوان نفوذی بین مردم فرستاده‌اند تا منصرف‌شان کنند. متاسفانه ما در ایران روشن‌فکر به معنای واقعی نداریم، اساسن روشن‌فکری که تحت سیطره‌ی سانسوری همه‌جانبه‌ فعالیت دارد، روشن‌فکر نیست؛ زیرا وظیفه‌ی روشن‌فکر ایجاد سوال برای آزادی‌ست. کسی که از پرسیدن بترسد جایگاهی در بین روشن‌فکران ندارد. درباره‌ی ژورنالیست‌ها هم این موضوع صادق است و اگر آن‌ها هم از پرسش‌گری بترسند، ژورنالیست محسوب نمی‌شوند و متاسفانه تعداد این ژورنالیست‌ها در ایران کم نیست. روشن‌فکر باید رادیکال باشد، او نباید از مردمی که علیه دیکتاتور قیام کرده‌اند بخواهد که عقب‌نشینی کنند. روشن‌فکر مانند پارتیزان‌های فرهنگی، جلوتر و پیشروتر از مردم حرکت می‌کند و گوشه‌ی خانه نمی‌نشیند. آن‌ها روشن‌فکر نیستند، بلکه نوعی بسیجی فرهنگی‌اند که چهارچنگولی چسبیده‌اند به وافورشان و مدام آروغ می‌زنند. طی سی‌وهشت سال، حکومت اشغال‌گر مادرسیدها موفق شده روشن‌فکری ایران را نابود کند؛ ما حداقل سه چهار میلیون پناهنده در خارج از کشور داریم که جزء افراد پیشرو در جامعه‌ی ایران بودند و آن عده‌ای را هم که در ایران مانده‌اند، زمین‌گیر کرده‌اند. پس باید حواس‌مان به این‌ دسته باشد، فراموش نکنید که پیروزی نزدیک است.

 

*کاریکاتور اثر مانا نیستانی‌ست.


لینک ویدئوی بیانیه‌ی چهارم در یوتیوب