تهران
شعرهایش خوابیده است
روی خیابانهایی که هیججا نمیروند
اما همهجا میروند
همهجا میمانند
در لباس خود
در ایستگاهی که همیشه اتوبوس از آن میگذرد.
تابلوهایی سبز
تابلوهایی زرد
تابلوهایی قرمز
وزن این شهر را جابهجا میکنند
خودروهایی تکسرنشین.
سیگاری روشن
میگیرد هوای وارونه این شهر
قرار بود از تونلهایی تاریک
به آبی آسمان برسیم.
چشمهایم کور شده است
بس که کسی را ندیدهام
هر روز هزاران نفر
را
فقط میگذرم.
استکهلم هم اینگونه است
با دختران بلندِ بلوندش؟
و کلهسیاههایی که هنوز
بند تنبانشان باز نشده
مگر تو بیایی
و رنگ شلوغی این شهر را
به سمت دوست بودن
تغییر بدهی
درست چند سال است
که نمیدانم چند سال است
رفتهای یا آمدهای
این روزها، با تو قدم میزنم
تهران، شاعر کوچکی هست هنوز.
شاعر: عارف حسینی
علی عبدالرضایی:
از نکات مهم در ویرایش این شعر، توجه به بیان و رعایت ایجاز است؛ بیان در این شعر، بسیار منثور است. رعایت ایجاز یعنی اجتناب از توضیح دادن و مخاطب را باهوشتر از خود فرض کردن. از طرفی شاعر باید یاد بگیرد که شعر را بر اساس لحن ویرایش کند.
تهران
شعرهایش خوابیده است
روی خیابانهایی که هیچ جا نمیروند
اما همه جا میروند
همه جا میمانند
در لباس خود
در ایستگاهی که همیشه اتوبوس از آن میگذرد
نکاتی در مورد این بند:
در سطر دوم همانطور که خوانده میشود باید نوشت؛ “الف” در “است” باید حذف شود:
تهران
شعرهایش خوابیدهست
در سطر چهارم که در ادامه سطرهای قبلیست نیازی به مکث و سپید خوانی نیست و بدون فاصله باید نوشت.
در سطر هفتم “در ایستگاهی که همیشه از آن اتوبوسی میگذرد” هیچ حرکتی اتفاق نیافتاده و اشاره به “ایستگاه” کافیست؛ مگر میشود ایستگاهی باشد و اتوبوسی از آن نگذرد؟! شاعر باید از ایجاز استفاده کند و در خرج کردن کلمات خسیس باشد:
در لباس خود
در ایستگاه اتوبوس
تابلوهایی سبز
تابلوهایی زرد
تابلوهایی قرمز
وزن این شهر را جابهجا میکنند
خودروهایی تکسرنشین
نکاتی در مورد این بند:
اگر منظورِ شاعر در سه سطرِ اولِ این بند، چراغهای راهنمایی و رانندگی است، استفاده از “چراغ” به جای “تابلو” بهتر است زیرا دیگر نشانهی زائدی اضافه نمیشود.
“وزن این شهر را جابهجا میکنند”: سعی کنیم با نهاد و فاعلِ جمع اگر اشیاء بودند، فعل مفرد بیاوریم که زیباتر است (میکند)؛ البته برای این سطر “کرده است” بهتر نقش ایفا میکند.
“خودروهای تکسرنشین” کمکی به این بند نکرده و بهتر است که حذف شود.
سیگاری روشن
میگیرد هوای وارونه این شهر
قرار بود از تونلهایی تاریک
به آبی آسمان برسیم
نکاتی در مورد این بند:
“تونل” خودش تاریک است و وقتی “سیگار” میآید، مخاطب میداند که سیگار، روشن است و کسی سیگار خاموش دست نمیگیرد پس میتوان “روشن” و “تاریک” را از این بند حذف کرد که همان مطلب را میرساند اما موجزتر و زیباتر است که در این حالت، زبانِ شعر هم از نثر خارج میشود.
چشمهایم کور شده است
بسکه کسی را ندیدهام
هر روز هزاران نفر
را
فقط میگذرم
نکاتی درمورد این بند:
“چشمهام کور شده” به جای “چشمهایم کور شده است” کفایت میکند و یا با اندکی تغییر میتوان اینگونه پیشنهاد کرد:
هیچکس، آنقدر ندیدهام
که چشمهام کور شده
تقطیع “را” و آوردن آن در یک سطر جدا به این بند لطمه زده است؛ هرگز نباید حرف اضافه را در یک سطر قرار داد، زیرا اجرای شعر را نازیبا میکند.
مضمونِ “هر روز هزاران نفر را فقط میگذرم” زیباست اما نوعِ اجرا باید عوض شود.
از طریق قواعد جانشینی و همنشینی میتوان شکل یک سطر را عوض کرد و شاعر باید این کار را آنقدر انجام دهد تا ادیتی را که لحن بهتر و حسیتری دارد، استفاده کند؛ به سطرهای زیر توجه کنید:
هر روزه چند نفر را فقط میگذرم
هر روزه هزاران را تنها میگذرم
هزاران نفر را هر روزه، تنها میگذرم
تنها میگذرم، هر روزه هزاران را
هزاران را چنان میگذرم هر روزه
فقط میگذرم هزاران را هر روزه
استکهلم هم اینگونه است
با دختران بلندِ بلوندش؟
و کلهسیاههایی که هنوز
بند تنبانشان باز نشده
مگر تو بیایی
و رنگ شلوغی این شهر را
به سمت دوست بودن
تغییر بدهی
نکاتی در مورد این دو بند:
بازی که با «بلند» و «بلوند» شده و ایجادِ پیوندی (Affiliation) که بین آن دو برقرار شده است، تتابع اضافات، زیبایی را در این سطر خلق کرده است.
“کله سیاههایی که هنوز/ بند تنبانشان باز نشده” بیان خوبی دارد چرا که به صورت “فاش و بیپرده” صحبت میکند.
“مگر تو بیایی/ و رنگ شلوغی این شهر را/ به سمت دوست بودن/ تغییر بدهی”: این قسمت، توضیح دادن است که چند نکته پیشنهاد میشود:
-با توجه به اشاره کردن به “استکهلم” و اینکه زبانِ سوئدی زبانی زنانه و لطیف است [حتا اگر مرد سوئدی هم صحبت کند، تحریککننده است] و همچنین اشارهای که به دختران بلند بلوند شده است، شاعر در این بند باید لذتی که برده است را به نمایش میگذاشت.
شاعر در شعر باید از نجیب بودن فاصله بگیرد (مثلن نمیتوان در لب ساحل ماداگاسکار باز هم مثل “فرهاد” به “شیرین” فکر کرد) و در این قسمت همان توضیح را طور دیگری بیان کند، در واقع منظور، آوردن “عشق”، “بغلکردن” و “عاطفه” است که زمختی و شلوغیِ شهر را تغییر حالت دهد؛ یک شلوغی که در آن آدمها با صورتهایی سرد میگذرند.
“درست چند سال است
که نمیدانم چند سال است
رفتهای یا آمدهای”
نکاتی در مورد این بند:
“درست چند سال است/ که نمیدانم چند سال است» این قسمت خوب اجرا شده و از «چند سال» به خوبی کار کشیده شده است.
تقطیع “رفتهای یا آمدهای” به این صورت در یک سطر، از فرمِ اجرای شعر، دور است. این قسمت لحن میخواهد: “رفتهای” سطر بعد “و یا آمدهای”
[توضیح]: شاعری لذت بردن است و باید با زبان عشقبازی کرد؛ زبان را باید هموار و با خود همراه کرد. زبان فقط وسیلهی حرف زدن نیست؛ زبان باید با شاعر برقصد. شاعر یعنی رفیق زبان، یعنی عشق زبان؛ کلمه وقتی شاعر را میبیند باید سلام کند.
شاعر وقتی در خیابان قدم میزند باید شکل کلمه را ببیند؛ یعنی پتانسیل کلمه را درک کند و دریابد که کدام کلمه خالی است و کدام کلمه پر و چه کسانی و به چه طریق از این کلمه استفاده کردهاند؛ هر شاعر برای خودش باید چنین فرهنگنامهای داشته باشد.
تصور نادرستی که مردم دارند و شاعر را منثور خطاب میکنند حاصل عملکرد شاعرانی است که بدون توجه به این ظرافتها، سطرها را پشت سرهم مینویسند و تنها هنری که دارند، تقطیع پلکانی سطرهاییست که اغلب عاری از تخیل و خیال است.
این روزها، با تو قدم میزنم
تهران، شاعر کوچکی هست هنوز
نکاتی در مورد این بند:
– استفاده از «هست» در اینجا نادرست است و باید از “است” استفاده کرد.
توضیح:
“هست” با “است” فرق دارد و نباید به جای هم استفاده شوند، اکثرِ افغانستانیها، این مشکل را دارند و بی جا استفاده میکنند که ربطی به گویش ندارد و یک غلطِ مصطلح است.
“هست” یعنی وجود داشتن؛ مثلن: مادرم در خانه هست.
چند نکتهی دیگر در مورد این شعر:
– در این شعر که همه چیز شفاف بیان میشود، نباید توضیح داد. در شعرهایی که تصویرپردازی صورت می گیرد، خیال هست و مغشوش صحبت میشود، برای فضاسازی نیاز به توضیح است سعی کنیم سهم زبان را در شعر بیشتر کنیم.
تصور نادرستیست که “بازی زبانی”، به مسخرهبازی با زبان تعبیر شده است و شعری به وجود میآورد که تصویر، معنا و تخیل ندارد، اتفاقن وقتی تصویر، معنا و تخیل دارید، به “بازی زبانی” نیاز دارید که تصویر و تخیلتان را چند بُعدی کنید.
در واقع تمام چیزهایی که شعری ساده دارد، شعری با “بازی زبانی” هم دارد و علاوه بر آن از “بازی زبانی” استفاده میکند؛ یعنی تصویر و تخیل در زبان هم باید اتفاق بیافتد.
“بازی زبانی” شعر را چند بُعدی میکند و از کلمه به صورت چند واژگانی استفاده میکند که چند معنا را همزمان به ذهنِ خواننده برساند.
ویرایش شعر:
تهران
شعرهایش خوابیدهست
در خیابانهایی که هیچ جا نمیروند
اما همهجا میروند
همهجا میمانند
در لباس خود
در ایستگاه اتوبوس.
چراغهای سبز
زرد
قرمز
وزن این شهر را جابهجا کرده است.
سیگاری میگیرد
هوای وارونه این شهر
قرار بود از تونلها
به آبی آسمان برسیم.
هیچ کس، آنقدر ندیدهام
که چشمهام کور شده
و تنها میگذرم هزاران را هر روزه
استکهلم هم اینگونه است
با دختران بلندِ بلوندش؟
و کلهسیاههایی که هنوز
بند تنبانشان باز نشده
مگر تو بیایی با عشق
و شلوغی این شهر را
دیگر کنی
درست چند سال است
که نمیدانم چند سال است
رفتهای
یا آمدهای
این روزها، با تو قدم میزنم
تهران، شاعر کوچکیست هنوز.
از سری بحث های علی عبدالرضایی روی شعرهای شاعران کالجی که بهمنظور استفادهی آسانتر به نوشتار تبديل شده و در دسترس عموم قرار میگيرد.