از سری بحث های علی عبدالرضایی روی شعرهای شاعران کالجی که بهمنظور استفادهی آسانتر به نوشتار تبديل شده و در دسترس عموم قرار میگيرد.
جیر جیییییر
برطرف میشود
بحران آب
هر شب که جیر جیییییرکها
در تخت قدم میزنند
“آب هست ولی کم است”
برای منی که کمی زیادیست
مومنی نمیکنی چرا؟
مرا که آب بردهست
صحرای کربلاست تخت
شلوار را که بپوشی
طفلان در کمر
سر به نیزه خواهند شد
بر قاب عکست.
شاعر: امین شیخی
علی عبدالرضایی:
مهمترین عامل زیبایی این شعر، بازیهای زبانی متعدد آن است.
در سطر اول؛ “جیر جیییییر”
با نوعی چندتاویلی مواجه هستیم که میتواند ذهن خواننده را به سمت یک رابطهی جنسی که در حال وقوع است بکشاند، و یا میتواند اشاره به صدای “جیرجیرک” باشد که در ذهن خواننده تصویری از شب و تاریکی ایجاد میکند.
برطرف میشود/ بحران آب/ هرشب که جیر جیییییرکها/ در تخت قدم میزنند
در سطر بالا نیز میتوان از “بحران آب” دو تاویل کمبود اسپرم و قطعی یا کمبود آب آشامیدنی را برداشت کرد. همچنین قدم زدن جیر جیرکها در تخت از نظر نشانهشناسی دلالت میکند بر صدای جیرجیر تختی که در آن یک رابطهی جنسی در حال وقوع است.
برای منی که کمی زیادیست
“من” به تعبیری معنای اندیشیدن نیز میدهد. اما در این سطر شاعر از لفظ “منی” استفاده کرده است که اشاره به اسپرمی دارد که گویا کمی زیادی است.
مومنی نمیکنی چرا؟
تا اینجای کار، شعر از چیدمان موفقی برخوردار بوده است و آهنگ حروفی مانند “م” و “ن” که مدام تکرار میشوند لحن زیبایی به شعر بخشیده است.
مرا که آب برده است/ صحرای کربلاست تخت/ شلوار را که بپوشی/ طفلان در کمر/ سر به نیزه خواهند شد/ بر قاب عکست
نکته: بهتر بود که شاعر به جای واژی “بر” در ابتدای سطر آخر، از واژهی “در” استفاده میکرد: “در قاب عکست”
برجستهترین نکتهای که شعر را از نگاه خواننده جذاب کرده، پرهیز شاعر از اضافهنویسی است. همچنین بازیهای زبانی، مانند بازی با کلمهی “آب” که در شعر جاری است، باعث زیبایی هرچه بیشتر متن شده است.
بهطور کلی شعر با وجود انتزاعی بودن، با ایجاد یک تم قوی و محتوای مشخص، خواننده را بهخود جذب میکند. شاعر میتواند برای برقراری ایجاز در شعر دست به بازی هرچه بیشتر با کلماتی مانند “دو طفلان مسلم” (که از نظر نشانهشناسی بر بیضه دلالت میکنند) و “شیراب” بزند ضمن اینکه وجود نوعی دفورمیشن (تغییر شکل) در شعر که از دفورمه کردن سیاوشان حادثهی کربلا به سمت تخت و رابطهای که میان تضاد داستان کربلا با حقیقت امر آن (کربلا، که به نقل از سوفیسم ایرانی، خشک و بیآب بوده است، در حقیقت دشتی سرسبز است. در معنای لغوی، کربلا؛ کوهیست که در کنار رودخانهای قرار گرفته باشد. بنابراین خشک و سوزان بودن آن کاملن موهوم است) و تضاد گفتاری شاعر در کم و زیاد بودن اسپرم برقرار شده؛ باعثِ ایجاد یک بازی زبانی قوی در شعر میشود.
شاعر با تقطیع کردن کلمات و طرح توطئه در متن، جایی برای تغییر و اصلاح در شعر نگذاشته است، و با وجود استعارههای متعدد (اشاره به داستان کربلا و ایجاد ارتباط میان جیرجیرک و تخت، مسئلهی بیآبی و کمبود آب منی و در آخر قاب عکسی که ممکن است تصویری از حسینِ واقعهی کربلا باشد) شاهد ساختار معنایی و آوایی منظمی در شعر هستیم.
شعر از تخیل برخوردار است؛ اما خیال شاعرانه در آن دیده نمیشود. با وجود ساختار عمودی منسجم و ارتباط معنایی میان سطرها، تصویر مرکزی و محوری در آن وجود ندارد.
خیال شاعرانه همان سطرهایی از شعر است که شاعر با قرار دادن آنها در بطن داستان اصلی، شعر را تزئین کرده و در واقع برای مخاطب ایجاد جذابیت میکند.
خیال شاعرانه به زیبایی شعر کمک میکند اما بخشی از بایدهای ساختار یک شعر نیست. آنچه که باید و حائز اهمیت است، تخیلِ شعریست که در اینجا، شاعر بهخوبی از پس آن برآمده است.
تخیل شعری همان برآیند مجموعه تصویرها و خیالهایی است که در یک شعر مطرح شده است و شعر را بدل به داستانی میکند که به آن “تاویل” میگویند. تاویل؛ همان فضاییست که یک شعر در ذهن خواننده ایجاد میکند.
بهطور کلی، خیال به همان پاره تصویرهایی گفته میشود که در سطرهایی از شعر مطرح و در همان سطر نیز تمام میشوند اما تخیل، آن داستانی است که در همه جای شعر جاری میشود و مفهوم کلی شعر را میسازد.
در شعر بالا تخیل به صورت زبانی ایجاد شده است؛ یعنی شاعر به واسطهی ایجاد ارتباط میان کلمات مختلف (من به منی، آب به اسپرم، جیرجیرک به جیرجیر تخت، بیضهها به دو طفلان مسلم، تخت به کربلا و …) به تخیل در شعر دست پیدا کرده است.
شعر از نظر نشانهشناسی و چیدمان کلمات، بسیار قوی است و پر از دالهایی است که بدل به استعاره شدهاند.
تنها ایرادی که به آن وارد است، نبود تصاویر درخشان میان سطرهاست؛ یعنی در قلب موتیف مقید شعر، با موتیفهای آزاد مواجه نمیشویم.
موتیف مقید این شعر در واقع همان “ملالِ اشتیاق داشتن یا نداشتن به سکس” است که بدل به نوعی تقابلِ فرهنگی ـ مذهبی شده و با بحران اجتماعیِ بیآبی پیوند خورده است. میان این سه مقوله نوعی ریتم و ارتباط خاص وجود دارد که شاعر بهخوبی از پس ایجاد این ارتباط، برآمده است.
شاعر در نوشتار بسیار قوی است اما تکنیکی که در شعر او دیده نمیشود ایجاد سطرهایی افقی است که خواندن آنها مخاطب را از مسیر اصلی شعر به سمت دیگری پرتاب و مجبور به تامل کند. وجود این گونه سطرها لازم است تا مخاطبِ شعر، از درون این تزئیناتِ سطری به تخیل شاعر دست پیدا کند، از آنها لذت ببرد و توجه عمیقتری به شعر نشان دهد که به وسیلهی آن، نشانههای درون شعر را کشف کند و بهتر به مقصود مولف برسد.