آخر به شهرِ سکوت رسیدیم
بزرگ بود
با دیوارهایی بلند
و چراغهای خشمگین ماشینها
که راهنما میزنند سراسیمه
خیابانهایی پوشیده با فرشهای کبرهبسته
فضایی بی در و پیکر
زنجیرهای از دهانهای جنبنده
چشمهایشان اما
فصلهای لغتنامهای حجیم را ادا میکرد
و نور کمی داشت برای خواندن
دستکشهای سفیدشان
پیش از خودشان در جنب و جوش بودند
با انگشتهایی بیقواره و رقصان
مکتوب شده بود:
باید همهچیز
همانطور که بود باشد
جنایتهای فکر
جنایتهای دست و دلشان
ثبت در فصلهای طولانی
پلیسها
قیافه میگرفتند
یا اشاره میکردند به هشدارها
ماموران شهرداری
خوابیده در پارکها
و علامتهایی که میگفتند:
مزاحم نشوید!
سوال بیجا ممنوع!
مابقی
مشغولِ بار دادن و بار آوردن
زبان میکاشتند در گورستانها:
میرویید
بوتههای انبوه و پربارِ سکوت
ترجمه : کارگاه ترجمهی کالج
Arrival
George Szirtes
,Finally we arrived at the city of silence
enormous, high-walled, its furious traffic lights
signalling in panic. The streets were covered over
in thick rugs. It was a place without doors, a series
.of moving mouths
,Their eyes, of course, spoke volumes
.vast encyclopaedias. There was little light reading
Their white gloves fluttered before them
.with grotesquely dancing fingers
.It was written that all this should be as it was
Their thought-crimes, hand-crimes, and heart-crimes
.were listed in long numbered chapters
.Policemen pulled faces or pointed at notices
.The civic authorities were sleeping in the park
.DO NOT DISTURB, said the signs
.ASK NO AWKWARD QUESTIONS