1
ده سال پیش دوستم س. رفت آمریکا زندگی کند و من هنوز نامهای را که وقتی تازه رسیده بود آنجا برایم نوشته نگهداشتهام. توی نامه از کارخانههای سایه گفته که روز به روز توی غرب آمریکا زیاد میشدند و تاثیری که روی جامعه میگذاشتند. “ساعت دو صبح میبینی مردم با عینکهای آفتابی تیره توی سوپرمارکتها ول میگردند. توی ردیفهای سوپرمارکت پر از جعبه های بزرگی است که بعضیهاشان قیمتشان تا پنجاه دلار هم میرسد اما بیشترشان حدود پنج دلار هستند. همیشه موسیقی ملایمی پخش میشود که حال من را بیشتر از خود سایهها به هم میزند. مردم نگاهشان را از هم میدزدند، میآیند جعبهها را بالا و پایین میکنند، با اینکه ازروی جعبه اصلا نمیشود فهمید که توی آن چیست. فکر این که کسانی هستند که ساعت دو صبح از خانه بیرون میروند چون نیاز دارند شانس خودشان را با یک سایه محک بزنند حالم را حسابی میگیرد. هفته پیش توی سوپرمارکتی نزدیک توپانگا بودم و دیدم یک سیاه پیر جعبه سایهای را پاره میکرد. بلافاصله دستگیرش کردند.”
این نامه ده سال قبل عجیب به نظر میرسید اما درواقع صحنههایی را توصیف میکند که امروز توی کشورما هم کاملا عادی شدهاند. دیروز از فرودگاه که میآمدم یکی بعد از دیگری از کنار کارخانههای سایه رد میشدم، ساختمانهایی بزرگ و بدون نما که زیر نور خورشید میدرخشیدند و پلیسهای سابق و سگهای گرگی جلوشان نگهبانی میدادند.
کارخانههای سایه دودکشهای عظیمی دارند که سر به آسمان کشیدهاند و دودی از بخارهای رنگارنگ و درخشان از آنها بیرون میآید. دوستهای بهانه گیر من میگویند که دود درواقع هیچ ربطی به اصل شیوه تولید ندارد و فقط یک حقه است؛ گواهی جعلی این که توی کارخانه با تکنولوژی جادوگری میکنند. عقیده عموم مردم این است که دودها قویترین سایهها هستند، آنهایی که بزرگتر و پرقدرتتر از آن هستند که بتوان بسته بندیشان کرد. همیشه زنهای پیری را بیرون کارخانه میبینی که ساعتها ایستادهاند و به دود زل زدهاند.
عده کمی هستند که میگویند دود کارخانه به خاطر مواد شیمیایی سرطان زایی که در تولید سایهها به کار میروند خطرناک است.
بقیه ادعا میکنند که سایه محصولی طبیعی است و از نظر شیمیایی خالص است. این دسته به نظرشان دود فایدههایی هم دارد؛ نقشهای رنگارنگ زیبای ابرهای آن خوشبختی را نشان میدهد که از سایهای که کاملا درکش کنیم به دست میآید. این حرف معقول است چون توی روزهای ابری آسمان بالای شهر ما با نقشهایی عجیب و شکلهایی جالبی که دودهای آبی و قرمز و سبز درخشان میسازند شگفت انگیز میشود. بعضیها هم میگویند که ابرها حالا دیگر حاوی زیبایی ترسناک مکاشفه هستند.
2
سایهها را توی جعبههای بزرگ و افراطی که با نقشهای انتزاعی در رنگهای مختلف تزیین شدهاند بسته بندی میکنند. اداره آمار اعلام کرده که به طور متوسط هر خانواده 25 درصد از درآمدش را صرف این کالاهای گران قیمت میکند که این نسبت هرچه درآمد کمتر باشد بیشتر می شود.
کسانی هستند که فکر میکنند سایهها برای مردم بد هستند چون وعده خوشبختی واهی و غیرممکنی را میدهند که هرگز نمیتوان آن را درک کرد و بنابراین حقیقت زیباییهای واقعی زندگی را از آن میگیرند. اما کسان دیگری هستند که عقیده دارند سایهها همیشه به نوعی در زندگی ما بودهاند گیریم که به شکلهای مختلف و سایه بسته بندی شده برای سلامت روانی در جامعه پیشرفته صنعتی لازم است. به هرحال تحقیق نشان داده که آمار بالای خودکشی در کشورهای پیشرفته به محبوبیت سایهها ربط دارد و آمار خودکشی و فروش سایه با هم رابطه مستقیم دارند. این موضوع را کسانی که عقیده دارند که سایهها آینههایی دربرابر روح هستند این طور توضیح میدهند که وقتی کسی توی جعبه سایه نگاه میکند درواقع خودش را میبیند؛ اگر توی آن زیبایی ببیند در واقع زیبایی خودش را دیده و حس نامیدی هم از ناتوانی و فقر روح خودش سرچشمه می گیرد.
3
کریسمس رفتم دیدن مادرم. با سگهاش تنها توی قسمت فقیر نشین شهر زندگی میکند. چون میدانستم سایه خیلی دوست دارد براش چندتا گرانش را خریدم. فوری بلند شد و رفت توی خلوت اتاق سایه براندازشان کند.
آنقدر توی اتاق ماند که نگرانش شدم و رفتم در زدم. تقریبا بلافاصله بیرون آمد. تا صورتش را دیدم فهمیدم سایهها به درد بخور نبودهاند.
گفتم: متاسفم. اما او بلافاصله من را بوسید و شروع کرد ماجرای همسایهای را که بختآزمایی برده بود تعریف کند.
من خودم خیلی خوب میدانم سرخوردگی بعد از باز کردن جعبه سایه چه حسی است، چون خودم هم دراین زمینه ضعیف هستم و این موضوع را مثل یک گناه از همه مخفی میکنم. میدانم که دوستهای باهوشم تاییدش نخواهند کرد.
یک روز جی را توی خیابان دیدم. توی دانشگاه درس میدهد.
روی جعبهای که خریده بودم و زیر کتم قایم کرده بودم زد و با لحنی آگاهانه گفت: آهان.
میدانستم که از این کشفش استفاده خواهد کرد و توی شب نشینیهای محبوبش نقل مجلس میشود. با این حال گمان میکنم که خود او هم پنهانی به سایهها علاقه دارد. خودش چند سال قبل به این موضوع اعتراف کرده بود؛ وقتی که آن سوتفاهم عجیب که او هنوز دوست داشت از آن به اسم”سروسرمان” یاد کند بینمان پیش آمده بود.
او بود که اولین بار از احساس خالی بودن، آن احساس وحشتناک ناتوانی، وقتی که نمیتوان سایه را گرفت حرف زده بود.
4
پدر خود من خانه را به خاطر چیزی که توی یک جعبه سایه دیده بود ترک کرد. جعبه گرانی نبود؛ برعکس، مادرم با پولی که از خورد و خوراک خانه کنار گذاشته بود برایش خریده بود تا غافلگیرش کند. جمعه شبی بعد از شام بازش کرده بود و وقتی من شنبه آمدم بهشان سر بزنم رفته بود. یادداشتی گذاشته بود که مادرم تازه همین اواخر به من نشان داد. پدرم خیلی اهل قلم نبود و به سختی توانسته بود چیزی را که دیده بود توصیف کند. کلمات نمیتوانند شرح بدهند من با دیدن چیزی که توی جعبه سایهای که تو برایم خریدهای چه احساسی دارم.
5
درمورد احساس خودم نسبت به سایهها کمترین چیزی که میتوانم بگویم این است که دایم در حال تغییر هستند. برای اینجا یکی از آنها را میتوانم اینطور بیان کنم: گریزان، ناراضی کننده، رهنمون به زیباییهایی عمیقتر و رازهایی ژرفتر که جایی قبل از شروع و بعد از پایان وجود دارند.
حروف چین: ساحل نوری