کار ادبی جز خراب‌کاری نیست _ علی عبدالرضایی

دوستش دارم، خيلى!
خوب مى‌خواند اما هنوز مانده بفهمد چرا خودم را هى خراب مى‌كنم! در دانشگاه نویسش خلاق يادش نداده‌اند و نمی‌داند کار ادبی يك جور خراب‌كارى‌ست. یک نویسنده‌ی خلاق ناگزیر است مدام انقلاب كند و این تغيير ممکن نمى‌شود مگر با شورش عليه خود، خودى. ديگر آن ديگرى وجود ندارد، هركه عضوى از جمعيتى‌ست كه در توست، تا مى‌توانى با خودت روراست باش! تنها اشتياق به اين انحراف ماندگارت خواهد كرد. شاعر اگر خراب نباشد، اگر خراب‌كارى نكند كارمندى‌ست كه جز از اخلاقِ مألوف دستور نمى‌گيرد. نوشتن خودكشى‌ست و نويسنده مازوخيستى كه آزار نمى‌بيند مگر با شكنجه‌ى آن ديگرى كه فكر مى‌كند حق با اوست! اگر عليه عادت كه خالقِ اخلاق است شورش نكنى خلاق نيستى، مردم عاشق طوطى‌اند، شيفته‌ى ميمون‌هايند چون خودشان هم جز تقليد نمى‌كنند.
دوستش دارم، خيلى!
دخترى ژنى‌ست، خواهرش مدام بهش هشدار مى‌دهد كه على همه را ول كرده مواظب باش! مادرش همیشه می‌پرسد اين چه جور اديبى‌ست كه ردّى از ادب در كارهاش نيست؟ عمرت را با اين ديوانه تلف نكن دختر!
اين بزرگ‌ترين مشكل‌م با هرچه دلدار بوده كه از بيست سالگى داشته‌ام. همه‌شان هم به اين دلايل يک جاى رابطه عوض شدند، عوضى شدند و تعويض‌شان كردم. اين آخرى را يك جورهايى يك جورِ ديگر دوست دارم، انگار از آنيماى خودم پديد آمده بدجور دوست‌داشتنى‌ست. مايل است با من معاصر باشد، سعى مى‌كند دركم كند، دخترِ تيزى‌ست، خوب مى‌گيرد اما هنوز نمى‌داند كه با ما كسى معاصر نيست. براى همين به‌زودى دچارِ يک تنهايىِ وحشتناک خواهد شد، هنوز به نشنيدن، به نديدن معتاد نيست، پريشب بهش گفتم از عهده‌ى انجامِ اين تنهايى فقط نبوغ برمى‌آيد، از اينجا ديگر بدن به كار نمى‌آيد، بايد آن‌قدر بخوانى كه مغزت عضلانى شود، روى چشم‌هات كار كن، آن‌قدر كار كه در خيابان پوزه‌ى آدم‌ها را ببينى، گوش‌هاى دراز برخى و دندان‌هاى تيزِ برخى ديگر را، ببين چگونه به هم شاخ مى‌زنند، نترس! برو توى شلوغىِ مترو به اين حيوانات بخند!
دوستش دارم، خيلى! اما نمى‌توانم به خاطرش مثل همه باشم، مثل همه بنويسم، متاسفانه جز من كسى نيست كه اسمى باشد و خراب بنويسد و نترسد از يک‌كاره از دست دادنِ اسم، برعكس! هستند بسيارى كه خراب آغاز كردند تا جنجال اسمى‌شان كرده بعد آقايى كنند و حضرتِ اخلاق قلمداد شوند! من از اين حضرات كه اين روزها حتى پوزِ چگوارا را زده‌اند بيشتر مى‌ترسم! اين دسته تنها از بركه‌ى فرصت‌طلبى آب مى‌خورند كه خواهرِ تنىِ رياكارى‌ست، پس ادامه مى‌دهم به اين خراب‌كارى حتى اگر قرار باشد اين آخرى كه دوستش دارم خيلى، عوض شود، عوضى شود، تعويض!