پرستش رو کی می!؟ _علی عبدالرضایی

۱

بازی بدون جسارت، بدون ریسک، غیر پادادن به ویراژِ بلاهت نیست. باید شجاع باشی، چنان شجاعی باشی که ترویج شعور را به تیم ملّی ترجیح دهی! بازی آزاد شجاعی وسط زمین، و آزادی‌اش بیرونِ بازی، این‌که آزاد باشی بازیِ دلخواه‌ت را انجام دهی تا آزادی را تعریف کرده باشی، کار کوچکی نیست. اساسن خیلی مهم نیست که خوب بازی کنی، اما مهم است که بازی را خوب کنی. شجاعی شعور جوانی‌ست که کم‌کم دارد به لمپنیسمِ پیرِ فوتبال ایرانی تزریق می‌شود. او مثل پروین به پابوسِ رهبر نمی‌رود که دست ببوسد و بر مال و منال بیفزاید، بلکه می‌رود تا شاید روحانی شعور کند و از این بیش‌تر زن را از زمین دور نکند. شجاعی بازیگرِ شعور است و فوتبال عینهو شعر. بیست و پنج کلمه می‌ریزند وسط صفحه و زیباترین بازی زبانی در هر دریبل اتفاق می‌افتد. فوتبال عینهو شعر است و علی کریمی بی‌شک شاعرترین فوتبالیست ایرانی‌ست. او با طرح آنارشی خودویژه‌اش، همیشه هیرارشیِ منحط فوتبال ایرانی را به‌هم ریخته و به ماهیتِ هنریِ آن افزوده. مدتی پیش در برنامه‌ی نود، وقتی مالک تازه به دوران رسیده‌ی نفت گفت که علی کریمی بعدِ بردِ سپاهان دست در جیب، بی‌تفاوت از کنارش گذشته و صاحب باشگاه را تحویل نگرفته و پیروی از هیرارشی مرسوم فوتبال ایرانی نکرده، عشق کردم. این‌که دیانت و بلاهت آغای پولِ بادآورده در برابر کریمی چنان تحقیر شد که آغای رییس جز تاسوعا مفرّی نداشت و هی خودش را به دین می‌مالید که بیش‌تر بو بگیرد، بیش‌تر از پیش هنر سربالای کریمی را مؤکد می‌کرد که حتی با غیاب خود در برنامه‌ی کذایی بر حضور لمپنیسمِ مدیایی غلبه کرده بود. بازی زبانی کریمی را همیشه در صفحه‌ی فوتبال دوست داشتم، این‌که طی هر دریبلی مثل مسعود شجاعی کلمه‌ای حشو را از سر راهش برمی‌داشت و با ایجاز خود اعجاز می‌کرد، بیان‌گر ذات هنری اوست که قادر است نه را با صدای بلند اجرا کند. علی کریمی شاعر فوتبال است، مسعود شجاعی شعور. هر دو را مدام می‌خوانم، دومی را مدتی‌ست که بیش‌تر.

 

۲

در بسیاری از شعرهای لیلاو با عشقی آنی طرف‌یم، عشقی که باعث زبان‌لرزه در زمین شعر می‌شود. این‌که در لحظه یکی را بخواهی که هرگز این‌طور خواسته نشد، مهم‌ست. گاهی یکی را ناگهان طوری برای خوابیدن می‌خواهی که هرگز کسی در خواب هم ندید، اما او این شانس را از زندگی دریغ کرده می‌رود سراغ معامله و کار را خراب می‌کند. برای همین لیلاو ضد عقد و صیغه و مالکیت‌ جنسی‌ست. لیلاو می‌گوید همین دم را عشق‌ست اما مذهب ضد دم‌ست، پدرسگ اکسیژن نمی‌دهد اما مدام منواکسید باز پس می‌دهد. از این بابت لیلاو فقط مجموعه شعری به رسم شعر فارسی نیست بلکه محل تفکّرست. اگر در جایی از خوانش بگویی عجب سطری! یعنی که قاقی و ول معطلی! در لیلاو جهت معنی عوض شده از لحاظ درون‌متنی در شعر فارسی کاسه‌کوزه‌‌ها را شکسته، دیگر وقت تنفر ادیپی نیست. معنا از لیلاو دوباره آغاز خواهد شد، آن‌چه که تاکنون ادبیات فارسی خیر می‌دانسته در لیلاو بطور کامل به‌فاک رفته و استتیک شرّ به‌عنوان رویکردی معناساز به عرصه آمده، واقعن شرّ چیست؟ شیطان کیست؟ کسی می‌شناسد؟ خب اگر می‌شناختند، بعد از انتشار لیلاو همه جا جار نمی‌زدند و مرا شیطان‌پرست نمی خواندند! من یک پارتیزان فرهنگی‌ام، در تمام عمرم کار پارتیزانی کردم علیه تحریف، علیه حذف، علیه سانسور! پیش‌تر تقلیل من به عبدالرضائی آنارشیست ابلهانه بود اما عبدالرضایی شیطان پرست واقعن تعبیر احمقانه‌ای‌ست. من بیش از دو دهه درباره‌ی آنارشیسم نوشتم چون بیش از هفتاد سال در جهان فارسی زبان تحریفش کرده بودند. تقریبن سه دهه درباره‌ی شرّ نوشتم و از استتیک شر گفتم چون هنر و ادبیات پند و اندرزی فارسی مطلقن درکی از شرّ و شیطان نداشت و بزرگان ایرانی طی قرن‌ها شیطان را تحریف کرده بودند. من یک پارتیزانم، یک فایتر که از همه‌جور سانسوری انزجار دارد. من و پرستش، حتی من و دوست‌داشتن همیشه با هم غریبه بودیم، یک فایتر واقعی نه دوستی دارد، نه چیزی را دوست، پرستش رو کی می!؟

دانلود مجموعه شعر لیلاو