هیئت نزول‌خوران مسجد بی‌بی‌ زینب _ علی عبدالرضایی

فقر، پدربزرگ جهل است؛ اگر نباشد جهلی نیز در کار نخواهد بود. فقر مالی فامیلِ نزدیک فقر فکری‌ست. و ارتجاع تنها از فقر فکری ارتزاق می‌کند. اول آدم‌ها را گدا بار می‌آورد و بعد هم این گدایی را با ترویج خرافات، مثل بمب در ذهن مردم کار می‌گذارد. اگر نیازی در کار نباشد اگر نانی در سفره باشد کسی برای شکم نماز نمی‌خواند و دم به ساعت خدا را صدا نمی‌زند تا به دادش برسد! هر ساله مردم در ایران فقیرتر می‌شوند تا مستمع در مسجد به فراوانی برسد. مسجدی که کارخانه‌ی کریه‌سازی و گریه‌بازی‌ست، تنها مسجدی‌ها قادرند آلات شعف و راک را به شماتت و شهادت بدل کنند. فقر ترانه، فقر شعف در جهان فارسی‌زبان بیداد می‌کند، چند سالی‌ست که نوحه در لس‌آنجلس هم طرفدار پیدا کرده حتی کفر و کافر به فرهنگ نوحه پناه برده‌اند، در داخل هم نوحه‌خوانی چون حامد همایون ستاره‌ی پاپ می‌شود! داخل و خارج ندارد؛ حالا همه دارند برای مسجد کار می‌کنند که فقر را فضیلت می‌داند اما تمام هیئت‌های عزاداری و سینه‌زنی‌ش را جماعت پول‌دار و نزول‌خوار می‌گردانند، چقدر هم سرشان شلوغ می‌شود قبلِ عاشورا، طفلی رییس هیئت نزول‌خواران مسجد بی‌بی‌ زینب عجب بدو‌بدو می‌کرد!
یکی از اساسی‌ترین وظایف هیئت امنای هر مسجدی، استخدام مداح و روضه‌خوانی‌ست که قادر باشد در شب‌های محرّم مردم را خوب بگریاند. در مدرسه‌ی ملاها، دروسی را به شیو‌ه‌های روضه‌خوانی اختصاص داده‌اند و طی آن از بیان گرفته تا روی زبان بدن و می‌میکِ چهره وقت مداحی و روضه‌خوانی کار می‌کنند. اساسن ملای شیعه مأمور است به هر فنّی شده مردم را بگریاند و چنان‌چه اگر روزی موفق نشود اشک کسی را دربیاورد محال است آن‌ شب خوابش ببرد، حالا هم کار به جایی رسیده که ملاهای اهل تسنن که خود دست کمی از بوفالوهای شیعه ندارند و تنها در بلاهت دیگری چیره‌گی دارند، از ملای شیعه ایراد می‌گیرند.
ایران که بودم، پیش می‌آمد گاهی برای تدریس به این یا آن شهر بروم، توی این سفرها گاهی در هتلی بستری می‌شدم کنار مسجد که صبح‌ها خوابِ نازم کور می‌کرد، لعنتی اصلن هم عذر نمی‌خواست، آن‌جا پشت هر کاری یک جور اجبار، مخفیانه دارد کارش را انجام می‌دهد اما مسجد زور را علنی کرده، همسایه‌اش حتی اگر کافر و کلیمی و زرتشتی باشد مهم نیست، مهم نیست یک عده آسایش نداشته باشند! ما توی فک وفامیل نمازخوان کم نداشتیم اما هر کدام‌‌شان حتی برای سحری ماهِ رمضان محال بود دم سحر دولّا راست شوند، یعنی خدایی من یکی تا حالا ندیدم یکی نماز صبح بخواند اما مگر مسجد از رو می‌رود!؟ با این‌که مدام از لزوم توجه به حقوق همسایه‌ها می‌گوید هنوز مانده‌ام دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس را!
امروز صدای آسمانی شعر بیدارم کرد، اول یاد اذان صبح مسجدهای ایران و موذن‌های پشمکی‌ش افتادم اما این نخ‌بدن، اندام‌دل، مویین‌کمر کجا و موذن فریاد برداشته‌‌ی تهران!؟

کاریکاتور از: مانا نیستانی