۱
در باشگاه داشتم با تو چت میكردم که دخترک برقى از كنارم گذشت اما چشمهاى ریزش از صورت ماه تو كه بر صفحهى موبایلم نشسته بود نگذشت. پرسيد دوست توست؟ گفتم نه! دوستش دارم، از رو نرفت و باز عينهو فاطى كماندوهاى تهران پرسيد چه رابطهاى با هم دارید؟ گفتم دوست داشتن که رابطهبردار نيست، او زمان را برایم نگه مىدارد و نمیگذارد که سخت بگذرد، مىنشانمش روى موبایل و مىگذارمش این روبهرو، و مثل باد مىدوم، با اینهمه نمىرسم به او كه جایی آن دورها کنار جوانی من ایستاده و دیگر برنمیگردد. انگار كه از اول با تو بودهام، با هركه خوابيدهام یک تكه از سایههاى تو بوده بر دیوار، گرچه زندگىِ من قصيدهاىست بلند كه قافيه بسيار داشته اما تو ردیفى، همیشه بودهای و مدام باید بمانى که ردیفم كنى. در موبایل هم که نباشی، در خيالم هميشه حاضرى و وقتِ برگشتن از باشگاه، مینشينى در چشمهام و حتى در فروشگاه، به هر گردنبلندِ كمرباریكى كه میكنم نظر تویى، با چشمهاى تو میپسندم پرتقالها را كه سوا میكنم اى سيبِ سرخ! گيلاسها را با لبهاى گوشتىِ تو مزمزه میكنم آلبالوى درشتِ من، حتى انگشتهاى بلندِ توست كه در خيابان سيگار را از گوشهى لبهام برمىدارد تا دود را دوباره در صورتِ آسمانىِ تو فوت كنم، من با تو زندگى مىكنم، با اینهمه عدالت نيست، عدالت نيست كه برگردى به خانه و همهچيز سرِ جاى خودش باشد جز تو.
۲
برخى به بازى معتادند اما فقط با خودشان بازى مىكنند، اینها دائم در حالِ خودارضائىاند حتى وقتى با تو مىخوابند، بیخود نیست که درست آنوقت مهم که باید دیدت بزنند، چشمهاشان را مىبندند تا فانتزی از درِ پشتی مغز وارد شود و بنشیند پشتِ پردهی چشم! و اینها همه یعنی که دیگر عشقی در کار نیست، حتى اگر سكسىترین باشى و مدام توى گوشت بگویند عاشقتم! تو تنها دیلدویی! یک دیلدوی کاملن گوشتی که بر سیلیکون ترجیح دارد. حسادت هم اینجا دیگر کارگر نیست چون رقیب تو فلان مرد یا زن نیست بلکه یک فانتزیست، یک فانتزی که درست سرِ موعد مینشیند پشتِ پردهی چشم و چنان حالی به او میدهد که حالت خراب میشود!
داشتى حالش را مىبردى، ببخش اگر سيلىِ محكمى خواباندم توى صورت نازت، مى خواستم مرا وقتى كه واقعن دیدنى هستم ببينى، نترس! من بازپرس نيستم عزیزم! فقط دارم كمک مىكنم دروغ نگویى، براى كسى كه عادت كرده عمرى دروغ بگوید راست گفتن آسان نيست، كار سختى در پيش دارى عزیزم! براى اینكه باورت كنم، باید اول خودت باور كنى، خودت را باور كنى، زندگى قمارى طولانىست اما عشقبازى پوكر نيست، اینقدر بلوف نزن! آنقدر دوستت دارم كه بگذارم از من ببرى، فقط خواهش مىكنم از خودت نباز!