اگر دولتی وجود نداشت، مردمی نیز در کار نبود، مردم را دولتها تولید کردهاند تا آدمها را از هم جدا کنند. سی و هفت سال پیش، آدمهایی که عین هم بودند تحت عنوان مردم ایران و مردم عراق به جانِ هم افتادند چون دولت ایران و دولت عراق مثل هم نبودند! مردم گیلان و مردم مازندران نامیدهی ابلهانهی مُشتی سودجوست که جز با جداسازی آدمها به اهداف پلید خود نمیرسند. تو چهجور آنارشیستی هستی که از دولت انزجار داری اما مدام دم از مردم میزنی!؟ دولت را مگر مدام مردم تولید نکردهاند؟ مردم غیور آذربایجان، مردم شجاع اصفهان و از این هر دو فجیعتر هنرمند و شاعر مردمیست! حق با توست، من سالهاست علیه مردم مینویسم، در اغلب کتابهام بهویژه در «دیل گپ» این را فریاد زدهام چون که آدم مهم است، آدمها مهماند نه مردم که فرآوردهی قدرت است!
مردم را شباهت گروه مىكند و آدمها را وقتى كه فرق به بىنهايت ميل مىكند آوانگارد!
یک آوانگارد، یک انقلابی هرگز نمیتواند مردمی باشد. وقتی نام مردم را میآوریم از اکثریتی حرف میزنیم که پیشتر خواسته یا ناخواسته در سرنوشت سیاسی کشورش دست داشته و هرگز اهل نافرمانی و عصیان نبوده در واقع همیشه آنهایی که در اقلیت بودند سببساز تغییر شدند نه مردم که معمولن به اکثریت جامعه اطلاق میشود. در اصل مرگ دولت ممکن نمیشود مگر با انهدام مردم و تمام آنچیزهایی که به علاقههای سنتیشان مربوط است. میگویند در فلان کشور مردم شلوغ کردهاند و این دروغ است، هرگز مردم در هیچ کشوری دست به انقلاب و تغییر نزدند بلکه مدام اقلیتها و جمعهای به ستوه آمده هزینه دادند تا اتفاقی بیفتد. مردم و دولت همیشه در هر کشوری اینهمانی داشتهاند و دروغ است اگر مدام به اقلیت به ستوه آمده نام مردم میدهند. در واقع حکومتها با ابزار مردم است که از طریق انتخابات یا مجراهای دمکراسی کاپیتالیستی به خود دوام میدهند، آیا اجتماع نوکیسهها و طبقهی متوسط که بدان نام مردم دادهاند هرگز در هیچ کجای جهان منشی انقلابی داشتهاند و پیِ تغییر بودهاند؟ همانطور که در بخش ششم این کتاب با بیان خصیصههای طبقهی متوسط نتیجه گرفتم که این طبقه جز حفظ وضعیت موجود، هرگز در هیچکجای تاریخ، در پی تغییر نبوده در ادامه نشان خواهم داد چگونه طبقهی متوسط برای حفظ دولت و حکومت تلاش میکند و مجری سیاستهای حکومتیست.
بخشی از کتاب « مرگ بر مردم »