از آنجایی که بسیاری به ما اطلاع دادهاند به دلیل سرعت کم اینترنت نتوانستهاند بیانیههای علی عبدالرضایی را بشنوند، آنها را پیاده کردهایم، متن حاضر مربوطست به نُهمین فایل صوتی عبدالرضایی دربارهی رزا پارکس تهرانی و سه دستاورد بزرگ قیام فرودستان.
اینروزها اغلب میپرسند آیا قیام تمام شده است؟ آیا باز خامنهای خواهد ماند و همچنان شاهد ظلم و تبعیض خواهیم بود؟ پس اینهمه زحمت و فعالیت برای چه بود؟
من در بیانیهی اول تاکید کرده بودم نباید انتظار داشته باشیم با تلاشی چند روزه میتوانیم حکومتی دیکتاتور را که سیوهشت سال است پایههایش را محکم کرده، از بین ببریم و برکنارش کنیم. ما ناگزیریم که ایستگاه به ایستگاه جلو برویم. بر خلاف جنبشهای قبلی، ما دستاوردهای زیادی در این قیام داشتیم. اول از همه تکلیفمان با خودمان روشن شد، حالا میدانیم که بغلدستیمان ممکن است رادیکالتر از ما نشان دهد، اما اصلاحطلب باشد و هدفی جز حفظ نظام دیکتاتوری اسلامی را دنبال نکند؛ البته كاش تمام ايرانىها سمیوتیک میدانستند و بلدِ نشانهخوانی بودند. چند روز پیش وقتی که بیت رهبری خیالش راحت شد که در نهایت قساوت قیام فرودستان را سرکوب کرده است، ویزای ورودِ اصلاحطلبان به متن قیام مردمی را صادر کرد و شانزده همدست، شانزده اصلاحطلب انگار که تا دیروز با مزدوران خامنهای همکاری نمیکردند، جهت دلجویی از مردمی که با تمام قوا سرکوبشان کردند، بیانیه دادند و خود را از حاشیه وارد متن کردند و بین جمعیت معترض حاضر شدند و باز شعارها را آلوده به الله اکبر کردند تا همشانه با مزدوران خامنهای که موفق شدند اکت و عمل اعتراضی را بکُشند، اینها نیز شعور را از کار بیندازند و باز جایگاهِ از دست رفته را بین مردم کسب کنند و مأموریت قبلیشان را که چیزی جز فریب و تحمیق مردم نیست، ادامه دهند. شانزده نفر که نیمیشان هفت روز پیش، قیام را، آشوب و معترضان را اغتشاشگر خوانده بودند، حالا در نهایت وقاحت خود را نمایندهی مردم ستمدیده خواندهاند و از دیکتاتور طلب بخشایش کردهاند، نیمِ دیگرشان هم که انگار طی آن ده روز بزرگ خواب بودند؛ تازه یادشان آمده که مردم حق اعتراض دارند! ما اینهمه کشته و زخمی و اسیر ندادهایم که تمام دستاوردهای قیام مردم را یکشبه از دست بدهیم، کاش ایرانیها اگر سیاست نمیدانند، سمیوتیک میدانستند. اخیرن در وبسایت “زیتون” با “عباس عبدی” مصاحبه کردهاند و او در نهایت بیشرمی گفته است: «هیچکدام از معترضانی که در جنبش سبز فعال بودند، در این قیام حضور نداشتند»”.
من همزمان با جنبش سبز برای مردم شعر مینوشتم و شعرهایم در آن دوره خوانندهی زیادی داشت، بر اساس همین شعرها، ترانههایی نیز نوشته شد و افراد زیادی هم از آن شعرها و ترانهها تاثیر گرفتند. علاوه بر اینها، سه کتاب برای جنبش سبز نوشتم و این در حالیست که اصلن رای نداده بودم. در واقع از شانزده سالگی تا الان که در انگلیس هستم حتی یک بار هم در انتخابات شرکت نکردهام. اما وقتی کتاب “زخم باز” را منتشر کردم، “سید ابراهیم نبوی” یکی از فعالان معروف جنبش سبز، دربارهی آن کتاب تحلیل نوشت. این در حالیست که من نه مسلمانم و نه هیچ اعتقادی به ولی فقیه، جمهوری اسلامی و در مجموع به دولت و حکومت دارم و خوب میدانم که اصلاحطلبها از شروع فعالیتشان ستون پنجم حکومت بودهاند. همان زمان هم در پایان مثنوی “سربهداران” به “میرحسین موسوی” حمله کردم، ولی آنها با نوشتن تحلیلهایی بر کتابم، پیشتر تایید کردند که من یکی از فعالترینها در جنبش سبز بودم و حالا بر غلظت همکاریم با قیام فرودستان افزوده شده و همین نشان میدهد که عباس عبدی روی هوا حرف میزند. واقعن تعجب میکنم از کسانی که میگویند در این قیام، جنبش سبزیها شرکت نداشتند؛ چنین حرفی احمقانهست چون مردم دنبال بهانهاند و به هر نیروی مخالفی (در هر سطحی از مخالفت با خامنهای) میپیوندند. در جنبش اخیر، مجاهدین خلق و طرفداران شاه حضور داشتند و بعد از حضور طبقهی فرودست، طبقهی متوسط هم به آنها پیوست و تنها طبقهی فرادست (همان جمعیت تازهبهدوران رسیده که نمیخواهند امکاناتشان را از دست بدهند) به قیام ملحق نشد. اما چرا ما دستاوردهای زیادی در این جنبش داشتهایم؟ با انتشار فیلمی دربارهی مجلس خبرگان، به ما ثابت شد که چگونه کشورمان بیستوهشت سال تحویل کسی داده شده که اصلن در حد و اندازهی رهبری نیست و اعضای مجلس خبرگان هم او را به عنوان فقیه قبول ندارند و مهمتر از همه، خودش نیز خود را باور ندارد و از عدم لیاقت و بیکفایتیاش میگوید. خامنهای قرار بوده تا دو ماه که رهبر واقعی انتخاب میشود، به عنوان مومن عادل (نه ولی فقیه) بر کشور حکومت کند، ولی دوباره رهبری نیز مثل انقلاب پنجاهوهفت ملاخور میشود و حالا همه دیدهاند چگونه مجلس خبرگان و آدمهایی که اولین وظیفهشان اجرای قانون اساسیست، خلاف قانون اساسی عمل کردند و بیستوهشت سال تمام، منابع کشور را به نابودی کشاندهاند. چطور ممکن است رییسجمهوری که از طرف ملت انتخاب میشود که مجری قانون اساسی باشد و به آن عمل کند، در همان جلسهی مجلس خبرگان قانون را زیر پا میگذارد و رییس مجلس شورای اسلامی (رفسنجانی) که وظیفهاش قانونگذاریست نیز با خامنهای که رییسجمهور وقت بود، همراه میشود. این نوع از روشنگریها، حاصل همین قیام هستند، اما دستاورد ما فقط این نیست؛ ما موفق شدیم اصلاحطلبها یا همان ستون پنجم را کنار بزنیم. البته همانطور که اشاره کردم حالا در نهایت وقاحت دوباره دارند وارد میدان میشوند تا خود را توجیه کنند، اما نباید اجازهی این توجیه را به آنها داد.
از نظر من نمادینترین و جذابترین اتفاق، اکتِ همان خانمی بود که روز اول قیام در میدان انقلاب روسریاش را دور میلهای پیچید و به شکل پرچم درآورد و در نهایت پرفورمنسی ایدهآل را به نمایش گذاشت. عدهای میگویند او همان روز دستگیر شده و افراد دیگری میگویند بعد از قیام دستگیرش کردهاند. اخیرن با انتشار اطلاعیهای از همه خواستم اسم این خانم را بگویند تا در دادخواستی که می خواستم برای آزادی زندانیان سیاسی و معترضان دربند قیام اخیر، خطاب به سازمان های حقوق بشری بنویسم و برای امضا در اینترنت منتشر کنم، یادی نیز از او کرده باشم. متاسفانه هیچکس نامش را نمیدانست جز عدهای که فکر میکردند نامش « رزا پارکس» است!
من پیشتر پرفورمنسِ و اکت فوقالعادهی او را در اولین بیانیهام با گارد “رزا پارکس” اینهمان و مقایسه کرده بودم. و شاید همین باعث شد که مخاطبان خیال کنند که نام واقعی این خانم رزا پارکس است! وجه اشتراک پرفورمنس این خانم با حرکت رزا پارکس این است که هر دو علیه تبعیض اعتراض کردند؛ پرفورمنس خانم تهرانی علیه تبعیض جنسیتی بود و حرکت رزا پارکس علیه تبعیض نژادی یا همان تبعیضی که آن زمان (سال ۱۹۵۵) بین سفیدپوستان و سیاهپوستان وجود داشت. اولین دستاورد در قیام سیاهپوستان علیه نژادپرستی، توسط رزا پارکس به دست آمد و اعتراض او باعث شد که در سال ۱۹۶۴، قانون حقوق مدنی در آمریکا نوشته شود و همه نوع تبعیض نژادی را در آمریکا ممنوع اعلام کنند. البته با توجه به تصویب چنین قانونی، هنوز هم در آمریکا و بهتر است بگویم در کل جهان، شاهد تبعیض نژادی هستیم اما هرگز قابل قیاس با آن زمان نیست. ماجرای رزا پارکس این است که او در اول دسامبر سال ۱۹۵۵ در ایالت آلابامای آمریکا سوار اتوبوس میشود تا از محل کارش به خانه برگردد. در آن زمان طبق قانون آمریکا، سفیدپوستها در جلو و سیاهپوستها در قسمت عقب اتوبوس مینشستند (مثل اتوبوسهای ایران که زنان و مردان به این شیوه تفکیک میشوند) تا به دلایل نژادپرستانه، جدا از هم بنشینند. آن روز که اتوبوس چند ایستگاه جلوتر میرود و بالاخره در ایستگاه خاصی توقف میکند، مرد سفیدپوستی سوار میشود، و چون همهی صندلیهای بخش سفیدپوستان پر شده بود، راننده از سیاهپوستان میخواهد که ردیف اول را خالی کنند و بروند عقبتر تا این مرد سفید آنجا بنشیند. در ردیف اول سه نفر نشسته بودند که یکی از آنها رزا پارکس بود، دو نفرشان بلند میشوند، اما رزا پارکس توجه نمیکند و به مثابهی یک اعتراض سر جایش باقی میماند و راننده نافرمانی او را به پلیس اطلاع میدهد، پلیس هم پارکس را بازداشت و جریمه میکند. همین کار شجاعانهی رزا پارکس در مطبوعات و رسانههای آن زمانِ آمریکا منتشر و ستوده میشود و وجدان جمعی را بیدار میکند. طوری که همه در آمریکا به تبعیض نژادی معترض میشوند. جریان ادامه پیدا میکند و تا یک سال مردم استفاده از چنان اتوبوسهایی را تحریم میکنند؛ و بعد همین اعتراضات با رهبری “مارتین لوترکینگ”، نُه سال بعد یعنی در سال ۱۹۶۴ به پیروزی میرسد و هرگونه تبعیض نژادی در آمریکا ممنوع اعلام میشود. پس همانطور که گفتم وجه اشتراک رزا پارکس آمریکایی با این خانم در میدان انقلاب، تبعیض است، در ماجرای پارکس تبعیض نژادی و اینجا تبعیض جنسیتی مطرح است. پرفورمنس این خانم نماد قیام است، مثل “ندا آقاسلطان”، کسی که در جنبش سبز رای نداده بود و اساسن اصلاحطلبها و اصولگراها را قبول نداشت و برای اینکه مردم برای اعتراض آمده بودند، وارد میدان شده و با شلیک گلوله کشته شد و همین اتفاق با توجه به انعکاسی که در رسانه های جهان داشت، او را به نماد جنبش سبز تبدیل کرد. به نظر من “زندگی” نمادِ قیام فرودستان است، ما حالا حتی اسم این خانم را نمیدانیم و این در حالیست که او دستگیر شده است و اگر در آن فیلم به اکت، رفتار، سکوت و بغض فروخوردهاش توجه کنید، زندگی را میبینید. پرفورمنس او اتفاقیست استعاری که حالا می تواند به مثابهی یک نشانه، بدل به نمام قیام فرودستان شود و باید با تامل بیشتری به پرفورمنس او پرداخت.
ما وقتی از قیام فرودستان حرف میزنیم برخی که سر در آخورِ حکومت دارند یککاره آن را به عامیگری و بیسوادی گره میزنند و اینگونه سعی دارند نشان دهند که قیام فرودستان شعوری نبوده و غافلند که قریب به اتفاق نویسندگان و روشنفکران ایرانی از طبقهی فرودست برخاستهاند، طوری که بین انگشتشمار شاعر یا نویسنده و روشنفکر ایرانی که هنوز با زندگی وداع نکردهاند و آثارشان به زبانهای مختلف ترجمه و منتشر شده است حتی یکیشان به طبقهی فرادست یا حتی متوسط تعلق ندارد! نگاه نکنید به خیل آدمهای اُپورتونیستی که در چنین مواقعی احضار میشوند و تحت عنوان شاعر و نویسنده بیانیههای شعاری میدهند و آدم عُقش میگیرد که نامش کنارشان بیاید. این جماعتِ تهی از درد، از زمره بورژواهای تازهبهدوران رسیدهی متنیاند که اگر رسانههایی چون بیبیسی و صدای آمریکا نبود، نامشان را بر سر درِ مستراحهای بین راه تهران-رشت هم نمیخواندید! در آثار این نجیبزادههای بیشرف بگردید، حتی یک شعر، یک داستان یا مقالهی ستیهنده نخواهید دید، یک مشت آدمِ فرصتطلب که تنها در چنین مواقعی مردم مردم میکنند و همین که فریاد بخوابد باز پناه میبرند به بلندگوهای سرمایهداری و باز در بیبیسی و دیگر رسانههای سرمایهداری دلالی میکنند. پس فریبِ این اراجیف را نخورید! پیام و شعار قیام فرودستان نشان از انقلابی شعوری دارد و دیگر هیچ!
قیامی که موفق بود و همانطور که گفتم دستاوردهای بسیاری داشته است. حالا همه میدانند ماجرای رهبری خامنهای چیست، میدانند سناریو چه بوده و چطور نوشته شده و عملکرد رفسنجانی چگونه بوده است. در همان مجلس، واکنشهای رفسنجانی نشان میدهد که بر همه غالب است و همهچیز طبق نقشه پیش میرود. احتمالن او ترجیح داده رییسجمهور شود و نمیخواسته در شورای رهبری قرار بگیرد، هر چند که در آن زمان بر دیگران ارجحیت داشت و اگر در پروژهی شورای رهبری انتخاب میشد، حالا حکومت دست او بود. در هر صورت ما طی بیستوهشت سال اخیر با چنین سناریویی طرف بودیم، و اینگونه دیکتاتور بر ما حکومت کرد و حالا خیلی چیزها را فهمیدهایم. ما در این قیام قربانی دادیم و چندهزار نفر دستگیر شدند، پس بزرگترین وظیفهی ما حفظ این دستاوردهاست و باید برای حفظ آنها بجنگیم و برای آزادی زندانیان سیاسی بکوشیم. اگر “نترسید نترسید ما همه باهم هستیم” شعار کلیدی جنبش ماست و اگر عمیقن فکر میکنیم که متحدیم و همین اتحاد باعث عدم ترسمان شده است، باید از آنها حمایت کنیم. بیشک افرادی که دستگیر شدند، انسانهایی بسیار فرهیخته، شجاع و بزرگوار هستند. آنها در اصل نخبگان قیام محسوب میشوند، ولی آیا جمعیت ما فقط همین است؟ قبلن هم گفتم هر ریزومی که قطع میشود، در ازای آن ریزومهای تازهای رشد میکند، این ریزومها کارشان صرفن اکت و حضور در خیابان نیست. مبارزه راههای مختلفی دارد، به قول آنارشیستها هر حرکت و قیامی، نیاز به زمانی برای استراحت دارد که به آن پروسهی زمانی “مرگ موقت” میگویند. طبیعیست که برای روشنگری و ایجاد گاردهای تازه، زمان لازم است. حرکت ما بهطور ناگهانی شروع شد و در طول یک هفته، همه با عجله فعالیت میکردند. حالا زمان فکر کردن است، کمکم گروههای مختلف با انگیزهی بیشتری به میدان میآیند و کارهایی را انجام میدهند و مردم هم بررسی میکنند که چگونه با آنها همراه شوند تا در نهایت، در یک نقطه، به اینهمانی و هدف مشترک برسند و عکسالعمل تازهای نشان دهند. ما طی سیوهشت سال گذشته و اینهمه جنبش، هرگز اینهمه دستاورد نداشتیم؛ تمام حیلههای دیکتاتور، حتی برای خود پاسدارها هم برملا شد. هر پاسداری که کمی شعور داشته باشد، با دیدن فیلم خبرگان، میفهمد که دارد به رهبری جعلی خدمت میکند. طی این قیام به ماهیت روسیه و حمایتی که از حکومت خامنهای میکند بیشتر از پیش پی بردهایم. در حال حاضر باید تلاش کنیم آنهایی که در این قیام، کار مهمی کردهاند، قربانی نشوند و تا زمان اتخاذ گاردها و فکرهای تازه، برای آزادیشان مدام بجنگیم. همانطور که اشاره کردم مردم دیگر حرف اصلاحطلبها را باور نمیکنند؛ مثلن “اصغر فرهادی” (کسی که با صنعت و پول و ارشاد در تماس است) بعد از چند روز مطلبی دربارهی قیام نوشت و “هدیه تهرانی” در نهایت شجاعت مقابلش ایستاد و جوابی دندانشکن به او داد. چنین نکات مهمی نشانگر این است که ایرانیها دیگر محافظهکاری را برنمیتابند و همه به گونهای رادیکال شدهاند و این مساله نیز از دستاوردهای مهم قیام است. در اصل نوعی رادیکالیسم تعقلی و انقلاب شعوری در حال شکلگیریست. حالا در این پروسهی زمانی همه باید به سازماندهی قیام فکر کنند، زیرا هر انقلابی نیاز به سازماندهی دارد. عدهی زیادی دنبال شورای رهبری هستند، فکرهایی در سر دارند و فعالیتهایی میکنند که امیدوارم مثل سال پنجاهوهفت به فرقهسازی و گروهبازی دچار نشود.
* کاریکاتور اثر “مانا نیستانی” است.
لینک ویدئوی بیانیهی نهم در یوتیوب