فیک‌بازی و کیچ‌سازی _ علی عبدالرضایی

برخى فقط اطوارند؛ پزِ كسى را مى‌دهند كه نيستند، نانِ كارى را مى‌خورند كه نمى‌كنند! برخى فقط اطوارند، دور و برتان هم بسيارند، خوب نگاه‌شان كنيد! هيچ حقيقتى ندارند، مدام سنگ مردمى را به سينه مى‌زنند كه هيچ باورى بدان ندارند، به تنها چيزى هم كه علاقه دارند جذب چشم است، از پولِ اندک توجيبى‌شان مى‌زنند تا اينستاگرام‌شان شلوغ شود. اين‌روزها هيچ بيزينسى پردرآمدتر از فيك‌بازى و كيچ‌سازى نيست. استعدادهايى مى‌شناسم كه اين‌گونه يا تلف شده‌اند يا دارند مى‌شوند، متاسفانه حرص لايک بيشتر، مثل خوره به جان‌شان افتاده. همه شيفته‌ى بع‌بعِ گوسفند شده‌اند، هجمه‌ى به‌بهِ اينترنتى روزگارِ هنر و ادبيات فارسى را سياه كرده. همه دارند سازشان را با خواست و سليقه‌ى گله كوک مى‌كنند، گله‌اى كه دائم دنبال شبان است، شبانى كه از همه بيش‌تر گله در پس داشته باشد! غافلند كه رمه انتخاب ندارد، انتخاب نمى‌كند؛ رمه تنها چشم دارد، مطمئن است هركه مخاطب بيش‌ترى دارد بهتر است!
لعنت به مخاطب بيش‌تر كه برايش برخى از فرط ساده‌نويسى، رسوايى در زنبيل كرده‌اند، برخى كه دائم به ساده و پيش‌پاافتاده مى‌پردازند تا مردم بفهمند. غافلند كه مردم در طول تاريخ هرگز نفهميده‌اند، هرگز نخواهند فهميد، اين خصلت بارزِ رمه‌ست!
دوست جوانى داشتم كه خوب بود، ولى زود بود اسمى شود. شاعرى‌ست كه خودكشى‌ها كرد تا معروف شود، حالا ولى اينستاگرام به دادش رسيده، ده جمله مى‌نويسد و در ده ثانيه هزار لايک مى‌گيرد. چند دقيقه پيش چند پستش را خواندم، فاجعه بود! عشق به لايک اين طاغىِ كوچک را سربه‌راه كرده بود، واويلا! اين‌همه فيگور، اين‌همه ادا، اين‌همه اجراى رُل آن هم در بالماسكه‌اى كه تنها خود تماشاى خود مى‌كند واقعن چقدر مى‌ارزد؟ چقدر حال مى‌دهد بازىِ مدام جاى كسى كه نيستى!؟ حسرتا كه نهايتِ برخى شهرت است، همه دنبال “بله” مى‌گردند، كسى ديگر براى “نه” تره هم خرد نمى‌كند، دريغا كه آرى هرگز متفكر نبوده، جز نه نديده‌ام كسى كه فكر كند.
طرف هنوز كتابى منتشر نكرده كه حتى يک شعر داشته باشد اما كامنت‌دانىِ هر پستش را بع‌بعِ استاد استاد برداشته. هنر و ادبيات فارسى به شدت در اغماست. از آن طرف حكومتى كيچ، فيک مى‌سازد و جاى شاعر به شعر حقنه مى‌كند؛ از اين طرف يک مشت بی‌سوادِ تازه به نان و نام رسيده كه تقى به توقى خورد و طرفدار دارند براى يارگيرى هم كه شده فيک‌سازى مى‌كنند! كاش لااقل طرفدارى در كار بود، كاش مى‌دانستند در هر طرف فقط هيچ است؛ جز اجتماعِ سايه در اطراف هيچ خبرى نيست، سايه‌هايى كه در چشم به هم زدنى با باد خواهند رفت.

منبع: از کتاب دیل گپ