دوباره ترک گفتِ
پلک تیر تفنگم را
خوابش!
و میپرد!
خبری در راه است!
نکند جنگ؟
نفس
نفس
نفس میزند
در افکارم گلولهای که وداع گفته چوپانش را
و میتازد با سرعت،
و ریتم قلبش تند گشته.
اضطراب رهایمان نمیکند
نکند نرسید به مقصدش باز؟
نکند
تیر بترسد
من بترسم
جنگ بترسد
ترس، عصیان
دیوانه کنندهایست عزیزانم!
برای تیرها
بزرگترین شکنجه
نرسیدن است
ولی من میخواهم
بزرگترین رسالت من
شکنجه دیدن تیرانداز
باشد
«عدنان ثابت»
نقد علی عبدالرضایی
شعر عدنان دچار برزخ است، حتی نئوکلاسیک هم نیست. یعنی زبانش گاهبهگاه کلاسیک میشود (ترک گفت). در این شعر از گلوله و تفنگ گفته شده و زبانش روزمره است. حتی گاهی خطی و لوگو نیز میشود و در آن منطقی وجود ندارد. در چنین شعرهای کوتاهی منطق زبانی باید رعایت شود. همین زبان باعث میشود در کنار گلوله و تفنگ، یکجاهایی فضا کلاسیک بشود.
مثلن بین شعر از چوپان حرف میزند. انگار ناگزیر است در چنین شعری از چوپان بگوید. از طرفی به خاطر ویژگی دوئالیستی از آن طرف گله هم دارید. چطور باید از این فرار کنید؟ خیلی مهم است که در شعر کوتاه، منطق زبان یکه باشد. شما زبان را انتخاب میکنید. اگر زبانتان لوگو است باید از منطق زبانی لوگو بهره ببرید. اگر زبان خطی، آرکائیک، سولانگ، لاتی، بازاری، خشن و … است از منطق مخصوص آن استفاده کنید. نمیتوانید منطق زبان را بشکنید. مگر این که یک صدا یا تم تازه را وارد متن کرده و بخواهید متن را چند صدایی اجرا کنید. در چنین متنی که تم آن مشخص است، یک موتیف مقید دارد و موتیفهای آزاد نیز در خدمت آن هستند، شما نمیتوانید از زبانهای مختلف استفاده کنید. سطرسازی و مصرعسازی در “دوباره ترک گفت پلک تیر تفنگم را” غلط است.
عدنان در ادامهی شعر نشان داده که مستعد است و میتواند تم را رعایت کند و حرفی برای گفتن داشته باشد اما سابقهی کمی دارد. این شعر را به نمایندگی از شاعران در حال تجربه انتخاب کردم. شاعرانی که میخواهند کار جالبی انجام دهند. در این شعر چند سطری را باید دور بریزیم تا شعر شفاف شود و تم اصلیاش بهدست بیاید.
مرکز اصلی این شعر دیالوگیست که بین تیرانداز و تیری که قرار نیست به هدف بخورد وجود دارد. تیرانداز ممکن است خود راوی باشد. راوی میخواهد به خودش بزند و آن دیگری را به خود بدل میکند. یعنی وقتی که میگوید از تیرانداز تنفر دارد میخواهد خود را شکنجه دهد. نوعی مازوخیسم متنی در این شعر وجود دارد. این خیلی جالب است که چنین گرایشی را بدل به شعر کنیم و تفکر آزادی خواهمان را نمایش دهیم. زیرا ظالمی وجود ندارد و زمانی که مظلومی مورد ظلم واقع شده باشد، خودش نیز شریک جرم محسوب میشود. در اصل شاعر وقتی خودش (مظلوم) را میکشد، ظالم را نیز کشته است. من با “خواب تفنگ” و با “پلک تیر” و بطور کلی با هر نوع اضافهای که توضیح میدهد مخالفم.
قبل از دههی هفتاد از صفت زیاد استفاده میشد: دختر زیبا، چشمان بزرگ، سیب درخشان و … . در مورد این توصیفها، که هیچ نقش استعارهای نداشتند، بحث معروفی دارم. در دههی شصت مجموعهای به نام ” قصیدهی لبخند چاکچاک ” منتشر شد و بعد از خواندن آن متوجه شدم یکی از مشکلاتش، اضافههای توصیفی و صفتباز بودن شاعر بود. یعنی شاعر بسیار از صفت استفاده میکرد. اما در همان منظومه استعارهی اینچنینی دارد:
چه کرمهای حقیری
که کهکشان سیب را
به تباهی کشانده است.
در همان شعر بارها از “سیب درخشان و مریم تابان” استفاده شده است. اما در همین برخورد استعاری نشان میدهد چقدر این سیب درخشان است. شما باید خیلی روی سیب قرمزی که نقطه نقطههایی دارد تمرکز کنید تا آن را به شکل یک کهکشان ببینید و بعد بگویید :
چه کرمهای حقیری
که کهکشان سیب را
به تباهی کشانده است.
اینجا ما با یک استعاره و در عین حال با یک تصویر روبرو هستیم. اینجا یک فرافکنی شده و اتفاق بزرگی در شعر افتاده است. اما در این تصویر ما یک بیان استعاری داریم. لذا وقتی شما میگویید “دختر زیبا” به نظر من ممکن است زیبا نباشد. این تعریف شما یک کشف نیست بلکه یک بیان نسبی است. برای همین ما در شعر از صفت استفاده نمیکنیم و نباید هم استفاده کنیم چون هرجا که شما توصیف کنید، در حقیقت، در حال توضیح دادن هستید. کار شعر توضیح نیست، کار شعرِ مهم و تازه آن است که آنچه در شعر اتفاق افتاده و یا قرار است بیافتد را اکران کند. این برای این شاعر در حال تجربه، عدنان ثابت، نیز مناسب است. شعر نگاههای سیاسی هم دارد که جالب است و میشود متن را با این دید هم تحلیل کرد اما مشخص است اگر این شاعر شعر را جدی بگیرد دیگر هرگز چنین شعری نخواهد نوشت و پیشرفت خواهد کرد.
ویرایش علی عبدالرضایی
پلکِ تير
ميپرد از خوابِ تفنگ
نکند جنگ
دارد از راه مىرسد
و افكار گلوله افتاده به نفس
ریتم قلبش تندتر شده
نكند نرسد به مقصد باز
تیر بترسد
من بترسم
و جنگى درنگيرد
نرسيدن
شكنجهگاهِ گلولهست
و من كه جنگى ندارم با كسى
تنها رسالتم
شكنجهي تيرانداز است
منبع: مجله فایل شعر 1
از سری نقدهای علی عبدالرضایی در کالج که بهمنظور استفادهی آسانتر به فايلهای نوشتاری تبديل شده و در دسترس عموم قرار میگيرد.