مادرم
شعرىست بیپستان
پدرم
کاندومی که خاک میخورد پاى تخت
و خواهرم
مردی هرزه با چند دخترِ طفلی برادرهام
برای زن رفتهاند سربازی
و من كه استکانی ته تغاریام
شبی
روى ما تحت افتادم
لبام پرید و دورتر از آن دورهمی
پرتام كرد پدر
“برو گم شو ضعيفه”.
دستهام خودشان
كه ول شدند
در كودكى
و دنیايى كه لنگهاش
شعرىست بیپستان
پدرم
کاندومی که خاک میخورد پاى تخت
و خواهرم
مردی هرزه با چند دخترِ طفلی برادرهام
برای زن رفتهاند سربازی
و من كه استکانی ته تغاریام
شبی
روى ما تحت افتادم
لبام پرید و دورتر از آن دورهمی
پرتام كرد پدر
“برو گم شو ضعيفه”.
دستهام خودشان
كه ول شدند
در كودكى
و دنیايى كه لنگهاش
هنوز باز است.