زبان‌گردانی و لحن برتر_علی عبدالرضایی

انگاری که من
 از تو و این سنگ‌ها
سخت‌‌ پوست‌‌‌‌ترم!
غلط‌های این شعر را لاک بگیر
این بچه‌ی از دوپا معلولم
اگر نق بزند در بغلم
تو حتمن می‌زنی…
کمی از رنگ لاکم را به گوش‌هام
آن‌وقت خانه به کول
باز می‌زنی
بیرون ِخطی که سنگم می‌زنند
تو جا نمی‌زنی
جایی هم نداری کسی را بزنی
یک دلِ سیر
که بعدش…
خواب‌‌مان ببرد بی گریه
اصلن بیخیال خواب
تو پایت به این چیزها نمی‌رسید
سرت در لاک خودت
و خانه‌ات کوچک‌تر از یک میز شام سه نفره
بچه‌ام که گرسنه بخوابد
سنگ هم مزه‌ی نان می‌‌دهد توی سرم

 

شاعر: خزان زندی

 

علی عبدالرضایی: 
خوبی شعر این است که هیچ دریافتی در آن حضور مستقل ندارد و به دریافت دیگر گره خورده، به عبارتی سطرهایی از شعر به واسطه‌ی کاربرد کلمه‌ی “لاک” و تمرکز بر آن، تخیلی زبانی را به دست داده‌‌اند و پاره روایت‌‌های آن بدون آنکه به طور کامل طرح شوند سپیدخوانی شده‌‌اند؛ یعنی روایت‌‌ها اغلب بی که به پایان برسند دچار شکست یا تعلیق می‌‌شوند. حالا به خود شعر می‌پردازیم که با ابتدای آن، خیلی موافق نیستم:
“انگاری که من / از تو و این سنگ‌ها / سخت‌ پوست‌ترم”
می‌توانی به شروع شعر سرعت بدهی و آن را در همان ابتدا موکد کنی؛ به دلیل استفاده از ضمیر اول ‌شخص در سخت پوست‌ترم، بهتر است “من” از ابتدای سطر اول حذف شود. سطر دوم؛ “از تو وُ این سنگ‌ها” قرائتی درخور ندارد؛ برای ایجاد لحن در شعر پیشنهاد می‌کنم که بنویسی:
“حتا از این سنگ‌ها / سخت ‌پوست‌ترم”
 بازی با “لاک” از سطر سوم آغاز می‌شود:
“غلط‌های این شعر را لاک بگیر”
آغاز سطر پنجم: “این بچه‌ی از دوپا معلول” نیز اجرای زیبایی ندارد و اگرچه توضیح نمی‌‌دهد اما از شیوه‌‌ای بیانگرانه برخوردار است و این از شعریت اثر می‌‌کاهد. همچنین “این” جهت ایجاد لحن به سطر تحمیل شده و خوش ننشسته است. جهت ایجاد تاویل‌پذیری متن، بهتر است ایجاز را تا حدِ ممکن در شعرت به کار بگیری، به همین دلیل باید از توضیح بیش از اندازه در شعر پرهیز کنی؛ در همین راستا “در” حرف اضافه‌ی مناسبی در سطر ششم نیست:
“اگر نق بزند در بغلم”
 امتیاز این‌گونه شعرها این است که قابلیت اجرا در زبان را دارند و می‌توانی تا حد امکان از کلمه‌ها کار بکشی؛ مانند کارکردی که کلمه “لاک” دارد. در سطرهای پنجم و ششم، تلاش کرده‌ای تا با کاربرد تعمدی کلماتِ “معلولم” و “بغلم” در انتهای سطرها، از ضرب‌آهنگ موسیقی کلمات استفاده کنی که در متنِ شعر زیبا ننشسته و من با این‌طور قافیه‌سازی‌های تصنعی موافق نیستم.
سطر هشتم:
“کمی از رنگ لاکم را به گوش‌هام”
می‌توانی تأویل‌پذیرترش کنی:
“کمی از رنگ لاکم را به گوش / به گوشه‌هام”
در سطر نهم: “آن‌وقت” توضیحی است و با توجه به سطر قبل، هنگامی که می‌توانیم از “خانه به دوش” استفاده کنیم، دلیلی برای کاربرد “خانه به کول” وجود ندارد. در سطر یازدهم استفاده از “سطر” به جای “خط”، استفاده از تکنیک فاصله‌گذاری را به مخاطب اعلام می‌کند و کارکرد به روزتری دارد. سطرهای دهم تا دوازدهم در ریتم خوانش سکته ایجاد می‌کنند، از آن‌‌جایی که شعر ساختاری متمرکز دارد بسیار مهم است که با لحن طبیعی و هارمونیِ یکه نوشته شود. همچنین بهتر است سطر دوازدهم، با حذف دوم‌ شخص “تو” به سوم ‌شخص جمع نسبت داده شود. در سطر چهاردهم بهتر است “یک دل سیر” خود به خود رها نشود، پس باید با سطر قبل تلفیقش کنی. در سطر شانزدهم “گریه” حالت توضیحی دارد و نباید از آن استفاده کنی. در سطر هجدهم:
“اصلن بی‌خیال خواب / تو پایت به این ‌چیزها نمی‌رسید”
دلیلی به برگشت به گذشته وجود ندارد، باید به دنبال ایجاد لحن بود:
“اصلن بی‌خیال خواب / تو که پایت به این چیزها نمی‌رسد”
در سطر بیست و یکم با حذف “نفره” می‌توان خواننده را به تأمل واداشت و سطر را تأویل‌پذیر کرد. توجه کردن به ویرایش شعر باعث می‌‌شود که شاعر در نقیصه‌‌ای که وقت نویسش شعر احساس کرده بوده مصمم شود و در بازنویسی‌اش بیشتر به این سطرها توجه کند و بداند که پتانسیل خلاقیت متنی در چه جاهایی از متن می‌تواند بالاتر برود.

 

ویرایش شعر
از تو حتی
حتی از این سنگ‌ها
سخت پوست‌‌‌‌ترم!
غلط‌های این شعر را لاک بگیر
اين بچه‌ی دوپا ندار
اگر نق بزند بغلم
تو حتمن مى‌زنى
کمی از لاکم را به گوش
به گوشه‌‌‌‌هام
و خانه به دوش
باز مى‌زنى بيرون
بیرونِ همین سطرى که سنگم می‌زنند
تا جا نزنند
جایی هم نداری كه یک دل سير
كسى را بزنى
که بعدش خواب‌‌مان ببرد بی
اصلن بی‌‌خیال خواب
تو كه پایت به این چیزها نمی‌رسد
سرت توى لاک خودت
و خانه‌ات
کوچک‌تر از میز شامى سه
بچه‌ام که بخوابد
گرسنه در تخت‌خوابِ توى سرم
سنگ هم مزه‌ی نان می‌‌‌‌دهد

 

همان‌‌طور که قابل ملاحظه است، با ویرایش صورت گرفته در شعرت، لحن‌گردانی به راحتی اتفاق افتاد؛ به ایجاب خود لحن‌ها و در جهت ایجاد نظمی نو، نحو بعضی از سطرها برهم زده شد؛ توجه داشته باش که این نظم تازه باید به نفع لحن برتر باشد؛ لحن برتر در جایی اتفاق می‌افتد که شعر، توضیح اضافه نداشته باشد. حتمن داستان پیکره‌سازی را که عقیده داشت پیکره‌ی مصنوع وی در خود سنگ وجود داشته و او فقط اضافه‌ها را کنار زده است، به خاطر داری؟ شاعر حرفه‌ای پس از مرحله‌ی نِویسش، فقط اضافه‌های شعر را دور می‌ریزد، تا شعر خود را نمایان کند، زیرا شعر به خودی خود وجود دارد و در متن مستتر است. تمرکز در حول یک مفهوم و یک تمِ خاص، منجر به زبان‌گردانی در شعر می‌شود؛ مثل “لاک”گردانی صورت گرفته در این شعر که خیال و زبان نیز به آن ملحق شده‌اند. علی‌رغم تمهیدِ به کار گرفته شده در شعرت، تو خود را برای زبان‌گردانی بیشتر از حیث کاربرد موتیف‌های آزاد محدود کرده‌ای. برای اجرای ایده‌آل زبان‌گردانی، تو به مثابه‌ی یک شاعر ناگزیری چند شعر را در بستر یک شعر پیاده کنی تا این موتیف‌ها، روایت‌ها و شعرها در خدمت داستان اصلی شعر اصلی باشند. مسئله‌ی اصلی در شعر حاضر این است که تو در صددی تا 1ـ تسلط خودت را به لحاظ تکنیکی و اجرایی نسبت به موضوع نشان بدهی و 2ـ توانایی اداره‌ی شعر را در خودت نشان بدهی که به اعتقاد من، تو در این مورد به واسطه‌ی ایجاد ارتباط‌های کارآمد موفق بودی اما در اجرای شعر و لحن‌گردانی، توفیق آن‌چنانی نداشتی. در آخر باید توجه داشت که چند سطر خوب نباید شاعر را فریب بدهد.

 


از سری بحث های علی عبدالرضایی روی شعرهای شاعران کالجی که به‌منظور استفاده‌ی آسان‌تر به نوشتار تبديل شده و در دسترس عموم قرار می‌گيرد.
منبع: مجله فایل شعر 4