دهاتی‌ها_علی عبدالرضایی

شعر شعورى‌ترين ژانر در هر زبانى‌ست. شاعران؛ سرآمدِ روشنفكرىِ هر كشورند. دهه هفتاد هم يكى از مهم‌ترين دوره‌هاى تاريخ شعر معاصر فارسى‌ست و خوش‌بختانه قريب به اتفاقِ شاعران مطرح اين دهه كيرِخرآبادى بودند يعنى همه‌شان متولدِ دهات بودند اما هيچ‌كدام‌شان دهاتى نبودند. دهات بد نيست، دهاتى اما فاجعه‌ست، يكى ممكن است مال و ماليده‌ى تهران باشد، متولدِ دهات نباشد اما به طرز فجيعى دهاتى باشد، دهاتى يعنى نفهم، يعنى بی‌سواد، بى‌فرهنگ!
فرهيخته پيرمردى را مى‌شناختم كه رئيس يا نايب رئيسِ فلان سازمانِ هنرى در زمانِ شاه بود. طى دو نشست با او خداتا چيز ياد گرفته بودم اما دو تا توله داشت يكى از يكى گاوتر، هر دو هم تازه هنرى بودند؛ يعنى پدرِ فرهيخته‌شان اين هر دو كودن را از اوانِ كودكى فرستاده بود كلاس موسيقى، زبان، نقاشى … بعد هم كه قد كردند از تمامِ نفوذش بهره برده و پسرها را فرو كرده بود توى ماتحتِ جماعت روشنفكرى اما بى فايده بود. دور و برِ اين دو جوان بالاى شهرى هم دوستانى بودند از جنسِ خودشان، همه‌شان بى برو برگرد دهاتى! اغلب‌شان هم در نهايت هنرى شدند اما از دم كول‌كافيس! از برخى‌شان ايران كه بودم خوب كار مى‌كشيدم، در باغى كه داشتم پارتى مى‌گرفتم و اغلب دمِ غروب با جفت مى‌آمدند و تهِ شب تک و تنها برگشت مى‌خوردند و زيبايى‌شان در باغ جا مى‌ماند چون با فرض اين‌كه خانه جاكش است مى‌آمدند و بدون آن‌كه بدانند يا بخواهند كلبه جاكش‌شان مى‌كرد! اين‌ها ظاهرن بچه زرنگ بودند، دهاتى نبودند اما به طرز فجيعى دهاتى بودند.
اين روزها خيلى‌ها از آن طرفِ بام افتاده‌اند، تبليغِ دهاتى‌گرى مى‌كنند، آن را بد نمى‌دانند در حالى كه بى‌فرهنگى فاجعه‌ست. من هميشه از دهاتى‌ها بد گفتم و همين باعث شد خيلى‌ها بورژوازاده بخوانندم. پانزده سال پيش كه تازه از ايران خارج شده بودم، مهمانِ منتقدى فرانكفورتى شدم كه برايم سنگِ تمام گذاشت، همو مى‌گفت چند سال پيش براى اولين بار اسمت را از هوشنگ گلشيرى كه آمده بود آلمان شنيدم، مى‌گفت: «فئودال‌زاده‌اى جنجالى در شعر ظهور كرده كه حوالىِ ميدان ونک باغى بزرگ دارد و آن‌جا پارتى‌هاى آن‌چنانى مى‌گيرد!» حقيقتش همه جور آرتيست و شاعر و نويسنده‌اى به باغى كه درش كلبه‌اى داشتم رفت و آمد داشت جز گلشيرى، احتمالن شنيده‌هاى پدرخوانده‌ى سابق نويسنده‌هاى ايرانى دستكارى شده بود. خلاصه اين‌جور حرف و حديث‌ها و البته ضديّتم با هر چه دهاتى باعث شده اين روزها جماعتِ هوچى بگويند بورژوازاده‌ام! در حالى كه من در خانواده‌اى بسيار معمولى توى يكى از محله‌هاى فقيرِ لنگرود كه خود دهاتى پيشرفته‌ست بزرگ شدم. پدرم سوادِ چندانى نداشت اما حكمتِ سينه داشت. از او بسيار ياد گرفتم؛ مثلن آموختم چنان با سيلى صورت سرخ نگه دارم تا كسى نفهمد در جيب پولى ندارم. اجراى همين آموخته باعث شد خيلى‌ها درباره‌ام خيالِ واهى در سر بسازند. پريروز مترجمِ اسپانيشم مى‌گفت تاكنون نديده‌ام يكى اسم فاميلت را درست تلفظ كند، چرا عوضش نمى‌كنى!؟ پرسيدم چه بگذارم!؟ جواب داد مثلن “لى عبدو”! گفتم من على عبدالرضايى نيستم! در اصل تا هيجده سالگى اسمى داشتم كيلومترى، يعنى رمضانعلى عبدالرضايى بازاردهى بودم، تازه اول و آخرش را زدم شدم اينى كه هستم، باز هم اگر از خودم كم كنم ديگر چيزى نمى‌ماند!
اين‌ها را بر پيشانىِ كتاب «دهاتى‌ها» نوشتم تا بدخواهان بدانند متولد دهاتم، دهاتى‌زاده‌ام و به اين افتخار مى‌كنم. نود و چند درصدِ فرهنگ‌سازانِ ايرانى دهاتى بودند اما دهاتى نبودند.

منبع: کتاب آنارشیست‌ها واقعی‌ترند