جامعه‌ی پریود_علی عبدالرضایی

«پریــود»
ساعت دو و نیم بعد از ظهر یک روز تابستان است. امروز پریود می‌شوی. شاید همین الان که داری حاضر می‌شوی. شاید یک ساعت دیگر. شاید تا شب طول بکشد، اما داری پریود می‌شوی. بله همین امروز که باید به همراه چند نفر به سمت بیمارستان حرکت کنی، پریود اتفاق می‌افتد. آخر پریود که فهم ندارد. نمی‌داند امروز وقتش نیست. فقط به ساعت بیولوژیکی خود اهمیت می‌دهد. داری حس می‌کنی کمرت کمی تیر می‌کشد. حس می‌کنی ترشح داری. آه بهتر است بهش فکر نکنی. کلی کار هست که باید در اولویت قرار بگیرد. حلزون آویخته به آینه را ببین. تکان می‌خورد. تکان‌هایش هیپنوتیزم‌کننده است؟ اما تو که نباید هیپنوتیزم بشوی. حرکت کن. با خودت می‌گویی لعنت به امروز الان باید در رختخوابم باشم… حالا ترمز می‌کنی و پیاده می‌شوی. زنگ در را می‌زنی. تخمدان‌هایت کمی درد دارد. خیلی خب نمی‌گویم کمی. اصلن زیاد درد دارد. انگار دارد باد می‌شود. درست حدس زدم؟ انگار بادکنک است. اما که زیاد باد نمی‌شود که بترکد. دلت نمی‌خواهد بایستی! هی قدم می‌زنی. چپ، راست. راست، چپ‌. بالاخره زن میان‌سال بیرون می‌آید. در صندلی جلویی می‌نشیند. دو زن و چند بچه در سن‌های متفاوت را هم در ماشینت داری. یک درجه‌ی دیگر کولر را زیاد می‌کنی. هنوز حرکت نکردی که می‌بینی زن میان‌سال توی کیف بزرگ سیاهش را می‌گردد. بله اهمیتی ندارد‌. صدای کیسه‌ی نایلونی می‌شنوی. باز هم اهمیتی ندارد. بعد از چند لحظه هم صدای شِق‌شِق گرفتن ناخن‌هایش را می‌شنوی. اوه خدای من. اول لای ناخن چسبیده به گوشتش را باز می‌کند، بعد با ناخن‌گیر همه‌اش را می‌گیرد. بیشتر از این‌که ناخن‌های پرت‌شده به هر گوشه‌ای آزارت بدهد، صدای ناخن‌گیر فشرده‌ات می‌کند. می‌دانم پریودی‌ات نزدیک هم که نباشد، باز هم ناراحتت می‌کند. حتمن با خودت می‌گویی چه می‌شود این زنیکه را با آن ناخن‌گیر گنده‌اش به بیرون پرت کنم! از آینه به بچه‌ها در صندلی عقب نگاه می‌کنی. دارند آواز می‌خوانند اما، نیمه رها می‌کنند. جیغ می‌کشند و بعد دعوای‌شان می‌شود. زن عقبی با زبانی که تو حالیت نمی‌شود با زن جلویی بلندبلند حرف می‌زند. از اول که وارد ماشین شد، شروع کرد به حرف زدن. حتمن الان وقت تخمک‌گزاریش است. بحث‌شان هم حسابی داغ کرده. لوله‌ی تفنگ خورشید صاف چشمان تو را هدف گرفته. از پشت شیشه‌ی گُه گرفته‌ی ماشین و دودیِ عینک هم باز تیز حمله می‌کند به تو. عرقت از پیشانی می‌ریزد. با دستمال پاک می‌کنی. مچاله‌اش می‌کنی و لای پایت می‌گذاری. آدرس را دوباره باید بپرسی. یادت نمی‌آید کجا باید بروی. زن میان‌سال به تو می‌گوید که باید از روی یک پل بگذری نه از کنارش. هیچ پلی نمی‌بینی. دور می‌زنی. مسیر را اشتباه رفته‌ای. باید دور بزنی. حلزون آویزان به آینه با حرکات آونگی تکان می‌خورد. نه نگاهش نکن. فقط دور بزن. خب، باز می‌روی و بالاخره جایی ماشین را پارک می‌کنی. زن هنوز دارد حرف می‌زند. تا وقتی تو را مستقیم مخاطب خود قرار نداده است برایت اهمیتی ندارد چه می‌گوید. از پله‌ها بالا می‌روید. به راست برو تا ته. یک دو راهی است؛ باز هم به راست تا ته. مردها جلو در نیمه‌باز ایستاده‌اند. طوری نگاهتان می‌کنند که انگار خیلی وقت است منتظر یک شخص جدیدالورود بودند تا حوصله‌ی سررفته‌شان کمی سر جایش بیاید. اما خود را ناراحت نشان می‌دهند. همین هم ازشان انتظار می‌رود. پیرزن نیمه‌هوشیار را روی تخت می‌بینی. با چشم‌های نیمه‌مست نگاهت می‌کند و هم‌زمان خون بالا می‌آورد. زیر دهانش کیسه‌ای گرفته‌اند. کیسه‌ای که تویش فقط خوناب است. دست‌ها و پاهای ورم‌کرده‌ی پیرزن بندبند رگ‌های تو را پاره می‌کند. تن پیرزن با بزرگی سرش جور درنمی‌آید. تو، سنگینی سرت را تحمل نمی‌کنی. حالت تهوع داری. بوی عرق و خوناب نمی‌گذارد نفس بکشی. چشمت می‌افتد به کیسه‌ی ادرار روی زمین. سرت گیج می‌رود. چشمانت سیاهی می‌رود. دستت را به لبه تخت می‌گیری. همه تو را زیر نظر دارند. مبادا کار اشتباهی بکنی، مودب بایست.
فاطمه امیرباقری

«نقد و بررسی»

منتقد دو وظیفه دارد، اول این‌که چیزهایی را در متن کشف کند که فکر می‌کند مخاطب آن‌ها را نمی‌فهمد و وظیفه‌ی دیگر پیشنهاد به مولف است. از آن‌جایی که این اثر یک روایت خطی و ملموس است و گپی میان مخاطب و اثر نیست، از بخش اول صرف نظر می‌کنیم و با ارائه‌ی پیشنهاداتی به نویسنده، به برداشتن گپ میان این اثر و اثر بعدی می‌پردازیم.
داستان، یک داستان کوتاه با موضوع پریود است و نمی‌توان از نویسنده اشکال گرفت که چرا تا این اندازه از پریود حرف می‌زند. پرداختن به این موضوع در یک داستان کوتاه مستلزم ایجاد یک فضای ابزورد است. به گونه‌ای که راوی داستان پریود است و وقتی پریود است همه‌چیز را پریود می‌بیند؛ پریودی که در ذهن و در جامعه نیز اتفاق می‌افتد. اما این پریود چگونه اتفاق می‌افتد؟ چگونه ما می‌توانیم از مقوله‌ی پریود استفاده‌ای استعاری بکنیم؟ برای مثال اگر من به‌جای نویسنده‌ی اثر بودم، فضای تاکسی و بیمارستان را که به مسأله‌ی پریود نامربوط است، وارد داستان نمی‌کردم. زیرا فضای آن از نیمه کاملن خراب می‌شود. در این داستان نویسنده می‌توانست از تکنیک اندروژنی استفاده کند و ناگهان نشان دهد، شخصیتی که از پریود حرف می‌زند اصلن زن نبوده و مردی‌ست که حالت‌های مختلف پریودی دارد. مردی را فرض کنید که با کسی خوابیده و شرتش کثیف است. کسی که وقت ندارد و از قضا راننده‌ی تاکسی‌ست یعنی مرد هم می‌تواند پریود باشد. لزجی پوست و آثار روی شرتش می‎‌تواند نشانه‌ای از پریودی باشد. در صورتی که هدف نویسنده خلق یک اثر آوانگارد باشد، این کار از نظر منطق زبانی نیز می‌تواند درست باشد؛ یعنی مخاطب در حالی که کاملن مطمئن بود راوی داستان زن است، متوجه می‌شد او یک مرد است. این مسأله می‌تواند به جامعه ارجاع داده شود و موضوع داستان باشد. این‌که پریودی و حتی مادری مختص زن‌ها نیست. یک نویسنده‌ی مرد به‌راحتی نمی‌تواند از زایمان بنویسد. در صورتی که زایمان فقط به دنیا آوردن بچه نیست. نوشتن شعر، داستان یا هر نوع اثر هنری دیگر می‌تواند نوعی زایمان باشد. در واقع هر خلقی یک زایمان است. یکی از ایرادهای این داستان نداشتن طرح (Plan) است. نویسنده می‌توانست با خلق یک داستان آوانگارد و تبدیل راوی به یک مرد، حالت پریودی را با یک طرح بنویسد. از طرفی اگر نویسنده در این جهت حرکت می‌کرد، می‌توانست در داستان شخصیت‌پردازی نیز داشته باشد. با دیدن پیرزن در بیمارستان و توصیف آن، اتفاق عجیبی در داستان نمی‌افتد. در داستان از شخصیت و از مکان‌ها آدرسی داده نمی‌شود. مکان حرف نمی‌زند و صدایی از اشیاء بیرون نمی‌آید. زبان داستان در جاهایی دچار تزلزل می‌شود. با این حال داستان تم خوبی دارد. نویسنده با این‌که می‌توانست داستانی آوانگارد خلق کند، اما راه خود را گم می‌کند و داستان را مانند نوشتن یک مقاله پیش می‌برد.
در داستانی که در آن، تا این اندازه از پریود حرف زده می‌شود و هرچه در آن دیده می‌شود پریود است، باید با استفاده از تکنیک اندروژنی جامعه‌ و فرهنگی را که پریود است نمایش داد و نباید مسأله‌ی پریود را ول کند. اما در شیوه‌ای که نویسنده در پیش گرفته، نیازی نبود که این‌گونه در مورد پریود حرف زده شود. می‌توانست چند جمله در مورد پریود بنویسد و بعد بدون تغییر شخصیت راوی، داستان را با یک پلن پیش ببرد و طبق رویه‌ی رفتن به بیمارستان و چگونگی این اتفاق نوعی زمان متنی را در داستان خود رعایت کند. رعایت این موضوع از آن‌جا مهم است که زن‌ها بعد از برهه‌ای از زمان دچار یائسگی می‌شوند و دیگر پریود نمی‌شوند و نویسنده می‌توانست بین این مسائل ارتباط برقرار کند. متاسفانه نویسنده روی مسأله‌ی داستان فکر نکرده و در نتیجه، موضوع تبدیل به دغدغه نشده است، چراکه پریود می‌تواند برای بسیاری از زن‌ها یک دغدغه و مسأله‌ی رنج‌آور باشد. نویسنده می‌توانست جنسیت‌زدایی کند. تکرار سوژه‌هایی نظیر عمل زایمان و پریود کمتر توسط زنان انجام می‌شود. این در حالی‌ست که زن‌ها خیلی بهتر می‌توانند از عهده این سوژه‌ها بربی‌ایند و دردمندتر و عمیق‌تر در مورد این مسائل بنویسند.
هر هفته در سوپرگروه کالج داستان جلساتی تحت‌عنوان «کارگاه داستان» برگزار می‌شود، گاهی علی عبدالرضایی در این جلسات شرکت می‌کند و به نقد و بررسی داستان‌هایی که در گروه پست می‌شود می‌پردازد. این کارگاه داستان اختصاص دارد به متن پیاده شده فایل صوتی علی عبدالرضایی که در آن به تحلیل این داستان پرداخته است.
منبع: مجله فایل شعر ۱۰