کنار من در اتوبوس
مردی نشسته خوشاندام
حرفی ژاپنی
تتو شده بر گردنش
مغزم میگوید:
چرا تو هم تتو نمیکنی؟
اژدهایی مرغی دریایی یا تکشاخی
ظاهری جوان و سکسی بهتو میدهد
هر چند کمی دیر شده است
و شاید تتو کردهای قبلن
ادامه میدهد مغزم
تتویی مخفی
که میبیند اما دیده نمیشود
و عادی بوده زمانی در خانوادهات
ردیفی از ارقام آبی
شمارهای در مسیر نابودی
در این صبح تابستان تو در مسیر نابودی هستی
با احتساب سن و حالت ذهنیت
و فکری صلحطلبانه میآید
این شماره موبایل عاشقیست
گم شده در فاصله ای دور
بر شانهام حک شده
بر بازوم
بر لوحِ قلبم
برگردان: کارگاه ترجمه کالج
Mordecai Goldman
Tattoo