هیچ‌کس به مادر خود تجاوز نمی‌کند! _علی عبدالرضایی

 
یک جاهایی تجربه بدل به علم می‌شود؛ مثلن وقتی نیوتن سقوط سیب را تجربه كرد، خانه‌تکانیِ بزرگى در فیزیک اتفاق افتاد. یک وقت‌هایی ولی تجربه سنّت را پديد مى‌آورد و خیلی‌ها عدم تبعیّت از آن را برنمی‌تابند و غافلند سنّت به دکترینی در زمانی وابسته‌ست که با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسیِ خاصى شکل گرفته. متاسفانه این‌ها دکترین را با علم این‌همان کرده، اغلب دچار سکتاریسم شده، قادر به خلق تاکتیک‌های تازه نیستند و گاردهاى سیاسی و اجتماعی‌شان به شدت کلاسیک و سنتی‌ست، برای همین تازه را برنمی‌تابند و چون از درک نو عاجزند جای تأمل و تعمق به مخالفت و هوچیگری پرداخته، در سکت‌هایی قرار مى‌گيرند که علی‌رغم شعار و ظاهر مدرنشان، آب در آسیاب ارتجاع می‌ريزند. روشنفکری ایرانی از این رفتارزنى‌هاى سکتاریستی و فرقه‌ای بیشترین ضربه‌ها را متحمل شده؛ مثلن وجود انواع فرقه‌های سیاسی سال‌های اوایل انقلاب كه باعث تضعيف نيروى روشنفكرىِ شعورى آن زمان شد حاصل سكتاريسمى‌ست كه در ايرانى‌ها نهادينه شده! فرقه‌هايى كه علی‌رغم شعار مردم‌محورشان تنها چیزی که برای‌شان اهمیت داشته نه مردم بلکه خواست لیدر یا فرد بوده است. متأسفانه این بینش و نگاه رهبرسالار به نسل نو نيز سرايت كرده، حالا ديگر سکتاریسم تنها مانع اتحاد طبقات مختلف اجتماعی‌ست. در ‌واقع مردم‌خواهی اين‌ها جز بزکی اپورتونیستی نیست و روشنفکریِ شعارى هنوز دارد مشق‌های قبلی خود را بازنویسی می‌کند.
سکتاریسم محصول جمود فرهنگی و دگماتیسمی سیاسی‌ست که چون سرطانی مهلک روشنفکری ایرانی را عقیم کرده، طوری که دیگر کسی برای مبارزه صنفی و سندیکایی تاکتیکی تازه ابداع نمی‌کند مبادا سکترها به او حمله‌ور شوند. بيخود نيست كه هر روزه بر تعداد روشنفکران شعاری و سکتاریست اضافه و از جمعیت روشنفکران شعورى کاسته می‌شود. اين روزها دیگر کسی تولید فکر و تاکتیک تازه نمی‌کند و اگر معدودی خودشان باشند و از سنت روشنفكرى كلاسيک سیاسی پیروی نکنند و شیوه‌ی تازه‌ای را برای مبارزه شعوری برگزینند به سرعت انگ خورده و محال است دست‌آوردهای شعورى‌شان در نظر گرفته شود.
رسانه‌های سرمايه‌دارى نيز در اين آشفته بازار بيشترين سود را مى‌برند. رسانه فكر و فرد را برنمى‌تابد چون طرح اين فكرِ تازه مى‌تواند منافع مراكز سرمايه‌دارى را كه در بانک‌ها مستقرند به خطر بيندازد. رسانه‌ها سكوى پرتاب سكترهاست؛ با آن‌ها مصاحبه مى‌كند چون مى‌داند دركى فراتر از باورهاى سياسى مردم ندارند و سوژه‌ى مخالفت‌شان تكرارى‌ست و واكسن مقابله با آن را پيشتر به اذهان مردمى تزريق كرده‌اند.
ادبیات و هنر فارسی را نیز همین سکترها به گند کشیده‌اند؛ سکتاریست‌هایی که چون میمونی مقلد فکرهایت را به یغما می‌برند، تکنیک‌ها و خلاقیت‌های هنر‌ی‌ات را به نام خود سند می‌زنند و با يارى رسانه‌ها و تريبون‌هاى فرقه‌اى‌شان در داخل و خارج به شهرتی باورنکردنی می‌رسند. با اين‌همه باز دست برنمى‌دارند و براى اين‌كه دزدى‌شان لو نرود بیش از یک دهه در داخل و خارج سانسورت می‌کنند تا صدایت به جایی نرسد و این وقاحت را به حدی می‌رسانند که اگر نسبت به بلاهتی که چون سرطانی به جان نسل جوان افتاده اتخاذ گارد کنی و بخواهی لااقل در صفحه‌ی فیسبوک و اینستاگرامت به روشنگری بپردازی باز دست از سرت برنمی‌دارند و پرونده‌سازی را در دستورِ كارِ خود قرار مى‌دهند.
واقعن اين هراسِ فكرى از كجا نشأت مى‌گيرد!؟ اين‌ها كه در صنعت سانسور از جمهورى اسلامى نيز پيشروترند با كدام كارنامه خود را محق مى‌دانند تا درباره نويسنده‌اى كه ادبياتش از آغاز تابلوى اعتراض بوده قضاوت كنند!؟ آيا همكارى با رسانه‌های سرمايه‌دارى كه از مخالفان به عنوان نيروى فشار بهره‌بردارى مى‌كند تا به استعمار كمک شود معاملات اقتصادى‌اش را با سود بيشترى برگزار كند، از همكارى با ناشرى خصوصى كه خونِ دل‌ها مى‌خورد تا شعر و شعورِ تازه‌اى را نشر دهد فجيع‌تر نيست!؟ این‌هایی که حتی یک بار مرا به تلویزیون‌ها و رادیوهاشان دعوت نکرده‌اند يا در وبسایت‌هاشان تاكنون اثری از من نبوده و حتى خبرِ انتشار آثارم را به زبان‌های مختلف نادیده گرفته‌اند، حالا چه اتفاقی افتاده که سنگ تبعیدی بودنم را به سینه می‌زنند و لقب شاعر و نظریه‌پردازی سیاسی و مخالف حکومت را به من اعطا کرده‌اند؟ چرا مهم‌ترين كانال بى‌بى‌سىِ انگليسى شعرهام را بارها پخش كرده اما بى‌بى‌سىِ فارسى تاكنون براى يک بار هم كه شده لااقل يادى از موفقيت‌هاى ادبى‌ام نكرده است!؟ چرا خانم سارا دهقان از تلويزيون صداى امريكا تماس مى‌گيرد تا براى انتشار كتاب‌هايم در نشر ناكجا گفتگو كند و مرا كه در سفر بودم به لندن مى‌كشاند، اما دقيقن دو ساعت قبل از قرار مصاحبه عذر مى‌خواهد و عنوان مى‌كند مسئولِ بخش فارسىِ صداى امريكا مخالف گفتگو با شماست!؟ تاكنون كسى از خود پرسيده چرا در اين‌همه راديو و تلويزيون خارجى خبرى از على عبدالرضايى كه در هيئت نويسنده و نظريه‌پردازى مطرح كه سال‌هاست ايران را ترک كرده نيست!؟
چرا بايد حضور ده دقيقه‌اى من در صداى امريكا، آن هم در برنامه‌اى كه به معرفى يكى از كتاب‌هایم اختصاص داشته، چپ و راست سنّتى را وادار كند تماس‌ها بگيرند و از تمام قدرت خود براى حذفم استفاده كنند!؟ اين‌ها كه بيش از يک دهه در داخل و خارج به طور كامل سانسورم كرده‌اند، اين اواخر چه اتفاقى افتاده كه دايه مهربان‌تر از مادر شده‌اند!؟ آيا جز این است که می‌خواهند با هوچیگری به اداره سانسور ايران ندا دهند تا کتاب‌هایی که تازه در ایران منتشر کرده‌ام به طور كامل جمع شود؟ نکند معتقدند اعتبار سیاسی‌ام به مراتب از براهنی، رویایی، خویی، معروفی و دیگر نویسندگان تبعیدی که هر ساله در ایران کتاب‌هاشان منتشر می‌شود به مراتب بیشتر است که چنین به تکاپو افتاده‌اند؟ راستى آن‌ها که تا دیروز لقب ساد و ابلیس و هیولا و دون ژوان را پیشوندِ نامم کرده بودند و هر هفته یک کلک علیه من سوار می‌کردند، از چه ترسیده‌اند كه طى روزهاى اخير این‌همه عزیز شده‌ام؟ همیشه علاوه بر حكومت، توده‌ای‌ها و دوم خردادی‌ها دشمنِ شعرها و تفکراتم بوده‌اند و تلاش‌ها کردند تا سر بر گردنم نباشد، حالا چه اتفاقی افتاده که مقلدان و دوستانِ دیروزین نیز با اين دو دسته متحد شده‌اند؟ نکند می‌ترسند با طرح دوباره‌ی من بر همه معلوم شود آبش‌خورشان کجا بوده!؟
من اگر تاکنون سکوت کردم و چشم بر تاراج فکرهایم توسط رفقا بستم، به خاطر هم‌آرمانی‌شان بوده است. خیال نکنند با حذف من به اهدافِ كوتوله‌وارشان مى‌رسند، کافی‌ست چهار تا لینک و آدرس بدهم تا مشخص شود دودى كه اين سال‌ها بر فراز خانه‌شان بال‌بال مى‌زده محصول آتشى‌ست كه سوختش را من مهيّا كرده‌ام. سكتاريسم، بيمارىِ مهلكى‌ست كه سال‌هاست به جان روشنفكرى شعارى و بزكى ايران افتاده و حالا به نام‌هاى نوآمده نيز سرايت كرده است. هى تو كه هستىِ هنرى‌ات را مديونِ منى، حرف حسابى اگر در چنته دارى شرافت كن و خود فريادش بزن، اين‌همه نوچه‌هات را چون گوسفندى زبان‌بسته قربانىِ خودخواهى‌ات نكن! دخترم، پسرم! عزيزک‌م! حواست را جمع كن! هیچ‌کس به مادرِ خود تجاوز نمی‌کند!

منبع: آنارشیست‌ها واقعی‌ترند